نویسنده _
|
1387/02/21 ساعت 09:00:00 |
قصه از کجا شروع شد...؟ واقعاً نمی دونم از کجا یا کی! ولی یهو دیدم وسط یه معرکه افتادم که نگو و نپرس؟! اصلا انتظار نداشتم که مطلب نشریه برای کسی مهم باشه چه برسه به اینکه بهش واکنش نشون بدن. چون تو دانشگاه وقتی از هر بیست و سه چهار نفر یک نفر نشـریه رو می گیره معلوم می شه که براشون اهمیتی نداره. بگذریم اما این که این مطلب چیه و چطور تونست اینقدر تاثیر گذار(!) باشه جای بسی تامل داره (اووووه چی گفتم؟!) بله تو نشریه صفحه ای هست که تو اون نسبت به دخترها و پسرها انتقاد میشه ( و نه توهین) تو شماره قبلی نویسنده با استفاده از ذوق ادبی خودش وبا تشبیهات، متنی برای خانم ها نوشته بود که ما انتظار داشتیم به قول اون آقای «مجریِ جان؟!» دوستان ما با مطلب مذکور «زلف گره بزنن!» اما چه می دونستیم که مورد عنایت دوستان قرار می گیریم و کار به گیس و گیس کشی (!) منجر می شه. تو این قضیه خیلی متعجب شدیم از این که خیلی از دوستـان نه نشـریه رو می شناختن نه از محتوای اون اطلاعی داشتن، و فقط به صرف این که بعضی از دوستان تیز بین اونا چند تا کلمه گلچین شده رو بهشون نشون می دادن به خیل منتقدین و معترضین؟! می پیوستن. حتی دوستی گفت که صفحه رو نخوندم ولی این یه جمله رو نگاه کنین خیلی توهین آمیزه؟! و فکر می کنم برخورد های این طوری خیلی بیشتر توهین آمیز باشه. جمله جالبی که از خیلی از معترضین شنیده می شد این بود که می گفتن چرا در بین افراد شاکی؟! مصداق های عینی مطالب شما حضور ندارن و من انگشت حیرت به دهان می گرفتم! (چه شود!) از دو جهت یکی اینکه خودشون هم می دونستن که مخاطب اصلی اونا نیستن و دیگه اینکه اعتراض اونا به معنی حمایت و وکالت از همون مصداق ها بود. خلاصه اینکه آیا این مطلب توهین بود یا نه؟ نه ما زیر بار رفتیم نه اونا مطلقا به خرجشـون رفت! یکی از همین دوستان که به ظاهـر موضع بی طرف یا بی تفاوتی داشت، از این جهت می گم به ظاهر چون هر چی هم تلاش در بی طرفی داشته باشه بازهم یه رگه هایی از فمنیسم وزن سالاری تو وجود هر کدومشون پیدا می شه. همین دوست محترم پرسید که آیا از چاپ مطلب راضی هستید؟ اینکه جواب قانع کننده بود یا نه بماند، اما جواب اینه که از یک جهت رضایت بخش بود و اون اینکه بالاخره صدایی از دانشجوی همیشه بی تفاوت شنیده شد، نظرها جلب شد( به هر شکل) و فهمیدیم که دانشجو با سیب زمینی هیچ قرابتی نداره و امیدواریم که همیشه در مورد مسائل دورو بر خودش بیشتر حساس باشه و از یه جهت دیگه ناراضی، انتظار داشتیم دوستان خیلی منطقی و با حوصله تر برخورد کنن که این طور نبود. ما همیشه از صبر و تحمل و مدارا حرف می زنیم، اما وقتی که پای عمل به میون میاد دوباره خشک و بی انعطاف می شیم، یکی می گفت که نمی دونم چرا ایرانی ها نمی تونن باهم باشن و کنار هم کار گروهی انجام بدن. شاید این مساله به این برگرده که ما ایرانی ها اصلا تحمل همدیگه رو نداریم، خیلی صبرمون کمه و زود از کوره در می ریم. اما انتظار می رفت که دوستان ما تو یه محیط فرهیخته که خودشون هم جزئی از اون هستن، برخوردی هم شأن خودشـون داشته باشن، بی خود نیست که تو جامعه ما از بالا به پایین و از پایین به بالا وقتی چند نفر دور هم جمع می شن تا یه کاری رو انجام بدن خیلی زود از هم می پاشن. آره ما تحمل کردن بلد نیستیم، نمی تونیم یه کم از خودمون بگذریم و جمعی فکر کنیم، و اگه کاری هم به انجام می رسه یه نفر باید خودشو همه جوره فدا کنه. بیخود نیست که ما همیشه منتظر یه تک سوا ریم که بیاد و همه کارا رو رو به راه کنه. ولی یادمون باشه که جامعه رو تک تک افراد تو اون جامعه می تونن اصلاح کنن اما با هم. حتی تک سواری که همه عالم چشم انتظار شن قراره با کمک خدا و مومنین خالص صلـح صفـا رو به این دنیـا عرضـه کنه، امیدوارم که ما هر روز بیشتر همدیگه رو تحمل کنیم، مدارا کنیم یا بالا تر از اون همدیگه رو دوست داشته باشیم و به هم محبت کنیم. |