جریـــــــان حرکت مستقل دانشجویی برای انعکاس صحبت ها، گلایه ها و درد و دل های دانشجویان دانشگاه مازندران در یک محیط صمیمانه به دور از هر گونه جهت گیری بود.
و جریان آنلاین تنها خاطره با هم بودنمان و نگاشت آنچه نگاشتیم.
اکنون با ناراحتی تمام باید بگویم، جریان آنلاین، دیگر بروز نمی شود و آفلاین شد!

   

مطالب تصادفی
 
محبوب ترین ها

Home arrow آرشیو موضوعی arrow مطالب عمومي arrow فرهنگ و انديشه

فرهنگ و انديشه
افکار عمومی و رسانه در جامعه چاپ
نویسنده مصطفی ابراهیمی   
1387/02/21 ساعت 09:00:00

در جوامع امروز كه وسايل ارتباطات جمعي و رسانه هاي گروهي در آن نقش گسترده اي دارند افكار عمومي نيروي تأثير گذاري در جامعه است. افكارعمومي مي تواند در جامعه طوري شكل بگيرد كه يك شخصيت محبوب گردد و به راحتي هرچه تمام تر به عنوان فرد منتخب مردم جايگاه سياسي را دراختيار بگيرد، يا بر عكس فردي در ذهن مردم شخصيتي ضد مردم و ضد دين و ضد همه چيز كه به نفع مردم است، جلوه داده شود و از صحنه سياسيت حذف شود، كه در اين بازي هاي سياسي و عزل و نصب مهره ها رسانه ها نقش بسزايي دارند. رسانه اي كه بيشترين مخاطب را بين مردم دارد به عنوان تأثير گذارترين نيرو مورد توجه سكانداران افكار عمومي قرار مي گيرد. در جامعه اي كه رسانه ها دولتي يا حكومتي باشند و رسانه هاي غير دولتي و خصوصي اجازه فعاليت نداشته باشند، افكار و عقايد وضع موجود القا مي شود و قبول آن توسط مردم هم راحت تر صورت مي گيرد. در اين گونه جوامع سعي در همسان سازي افكار و عقايد است تا عامه مردم آن گونه فكر كنند و آنگونه تصميم بگيرند كه وضع موجود مي خواهد. نقش و تأثير افكار عمومي و عقايد عامه آنجا مشخص مي شود كه درانتخابات كميت رأي است كه رقم زننده نتيجه انتخابات است، به اين ترتيب كه روشنفكران و تحصيلكرده هاي جامعه كه تحت تأثير رسانه ها نيستند و عمق  فكري بيشتري نسبت به عامه مردم دارند و بهتر مي توانند يك فرد را براي جامعـه انتخـاب كنند، رأيشان با توجه به اقليت شان در رأي توده مردم كه تحت تأثير رسانه ها رأي مي دهند، حل مي شود ورأي با اكثريتي است كه به آن جهت داده شده است. اين وضعيت در جوامعي كه كثرت‌ آراء، عقايد و نظرات وجود ندارد و يك نيروي مسلط و پر قدرت وجود دارد و اجازه هيچ گونه فعاليتي را به نهادها وتشكيلات غير نمي دهد اتفاق مي افتد وعواقب وخيمي براي آن جامعه به همراه دارد. چرا كه آن چيزي اتفاق مي افتد كه به نفع عده اي خاص و پر نفوذ است كه بر جامعه تسلط دارند و آنچه به نفع جمع و منافع ملي است اهميتي ندارد. خارج شدن از اين حالت مستلزم بالا رفتن سطح فكر، اطلا عات و آگاهي هاي توده مردم جامعه و ايجاد نهاد ها و سازمانهاي غير دولتي وكوچكتر شدن دايره نفوذ و سلطه دولت بر مردم و بخش غير دولتي است. مسلما هواداران وضع موجود، محافظه كاران و آنهايي كه بيش از آنچه بايد داشته باشند دارند، در جامعه با تغيير وضعيت و خارج شدن از وضع موجود به شدت مخالفند.
هر گونه تغيير ودگرگوني از سوي مردم و خصوصا قشر تحصيلكرده و روشنفكر آن جامعه بايد صورت بگيرد. اميد به رسيدن به آن روز براي آن جامعه.

معلم بزرگ انقلاب (بخش پایانی) چاپ
نویسنده حمیدرضا خطیبی   
1387/02/21 ساعت 09:00:00

"و نوشته هايم نيز به سه گونه : اجتماعيات، اسلاميات و کوير يات. آنچه تنها مردم مي پسندند : اجتماعيات و آنچه هم من و هم مردم :اسلاميات و آنچه خودم را راضي مي کنه و احساس ميکنم که به آن، نه کار- و چه مي گويم؟ نه نويسندگي، که زندگي ميکنم : کوير يات."
شناخت انديشه دکتر علي شريعتي از راههاي گوناگون با توجه به عوامل موثر در انديشه او و نوع و ميزان مشارکت هر يک از آنها امکان پذير است :
1)    شرايط اجتماعي، سياسي،اقتصادي و فرهنگي جامعه اي که دکتر علي شريعتي در آن زندگي مي کرده است، جهت دهنده به انديشه او بوده است.پيش فرض حاکم به ذهن او که در واقع نمودي از ايران آن زمان است همان در حال گذار بودن ايران است. حالت گذاري که به اعتقاد او موجب پيش آمدن ساختار دو گانه در عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي شده است. البته بايد گفت که دکتر علي شريعتي به عنوان متفکر تنها به تشريح مسائل نمي پرداخت، بلکه او سعي داشت تا به راه حل ها نيز بپردازد. ذهن او هميشه به اين راه سوال معطوف است :"چه بايد کرد؟"
2)    شناخت آرا وانديشه هاي شريعتي از راه هاي ديگري نيز ممکن است، يکي از آنها بررسي محتواي انديشه اوست. در اين نگاه بيان عناصر اساسي انديشه دکتر علي شريعتي از قبيل  معرفت شناسي، روش شناسي و . . . مي تواند راه گشا باشد. به لحاظ اينکه دکترعلي شريعتي نيز مانند ديگر متفکران در گذر زمان در جهت باز سازي انديشه خود بر آمده است، ملاحظه زمان به عنوان يک عنصر و پارامتر عمده در تحول انديشه او بايد مورد توجه قرار گيرد.
3)    مي توان از دريچه مقايسه، بخشي يا کليت انديشه او را با افراد ديگري چون مارکس، مطهري، جلال آل احمد و. . . مقايسه نمود و ضمن اينکه از انديشه شريعتي اطلاع حاصل کرد، مي توان با توجه به شرايط جديد فرهنگي و فکري در جامعه در بازنگري انديشه وي به ديدگاه هاي جديدي دست يافت.
4)    از طريق بررسي آرا و نظريات کساني است که خود را پيرو شريعتي قلمداد مي کنند. در اين جهت گيري مي توان انطباق پذيري انديشه شريعتي با شرايط جديد، ميزان تجديد نظرهاي اعمال شده و نقدها و قوت هاي انديشه او را باز شناخت.
5)    يکي ديگر از راه هاي بررسي انديشه شريعتي بيان ميزان اثرگذاري انديشه وي به جريانات اجتماعي در ايران از قبيل تحول و انقلاب مي باشد. از اين دريچه مي توان ميزان ارتباط انديشه شريعتي با شرايط را بازگو نمود و در نهايت از موضوعاتي چون شريعتي وزمان, شريعتي و آينده، شريعتي و انقلاب و . . . بحثي به ميان آورد.
پس از شناخت انديشـه هاي دکتر علـي شريعتـي بايد گفت دو دسته از عوامـل نقش عمده اي در شکل دهي به انديشه وي ايفا کرده اند :
الف) عوامل خارجي مثل شرايط بين الملل، مکاتب سياسـي، تغييرات اجتماعـي دهه     60  و 70  اروپا، بروز و ظهور مارکسيسم، اومانيسم، اگزيستانسياليسم و. . .
 ب) عوامل داخلي مثل ملي شدن نفت، قيام 15خرداد، رابطه اسلام و مارکسيسم، غرب زدگي، روشنفکري در ايران و . . .
البته خود دکتر علي شريعتي براي جلوگيري از تحريف، کج روي و نقل قول هاي نادرست از انديشه اش اصول مکتب فکري خود را بدين شرح توصيف مي کند :
1)    در برابر استعمار و امپرياليسم سرخ و سياه تکيه گاهم "مليت" است.
2)     در برابر سلطه فرهنگي غرب تکيه گاهم " تاريخ و فرهنگ خودم ".
3)    در برابر مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، تصوف شرقي، عرفان هندي،اومانيسم غربي و همه موج ها يا جريان هاي ايدئولوژيک گذشته و حال: " اسلام ".
4)    از ميان همه فرق و احزاب : " تشيع ".
پس از بيان مقدمه اي کوتاه حال به بررسي قسمتي از آراي دکتر علي شريعتي که تاثير به سزايي در به ثمر رسيدن انقلاب دارد ( اين تاثير تا جايي است که برخي وي را " رهبر ايدئولوژيک " انقلاب اسلامي 57 در ايران مي دانند )مي پردازيم. خواننده گرامي توجه دارد که بررسي انديشه دکتر علي شريعتي از حوصله اين نوشتار خارج است و در ضمن نگارنده نيز اهليت اين کار را در خود نمي بيند. 
به قول مولانا:
"گر بريزي بحر را در کوزه اي      چند گنجد قسمت يک روزه اي"
آشنايي دکتر علي شريعتي با مارکسيسم سبب شد خوي انقلاب و اصلاح گري در انديشه وي رشد کند، اما نه به شدت مارکسيسم . چرا که شريعتي معتقد بود انقلاب سريع نه تنها چيزي به دست نمي دهد بلکه به شدت دچار عقب گرد خواهيم شد. اين خوي انقلابي گري باعث شد که وي به دنبال ايدئولوژي يا راهنمايي براي اين انقلاب بزرگ باشد. انديشه شريعتي متعالي تر از اين بود که بتواند جنبه تاريخي مارکسيسم را دليلي براي انقلاب بداند. از طرفي وي بر اين راضي نشد که جوانان ايراني با الگو برداري از کاسترو و چه گوارا دست به انقلاب بزنند به همين دليل وي به سراغ الگويي رفت که در آن سالها در ميان هياهوي مارکسيسم و امپرياليسم کاملا فراموش شده بود و در کنج اذهان خاک مي خورد. دکتر علي شريعتي با در دست گرفتن اين اسلحه پنهان گوهر گمگشته ايرانيان را برايشان از ميان سالها گذر زمان يافت : " تشيع ". از نظر دکتر علي شريعتي تشيع يک حزب تمام عيار است حزبي که سرداراني چون علي، سلمان, ابوذر و . . . دارد.
حزبي که به دليل فطري بودنش يک سر و گردن بالاتر از توده قرار مي گرفت. همين خصوصيت باعث شد که اين انقلاب، " اسلامي" خوانده شود و حکومتي که بعد از آن بايد شکل مي گرفت " جمهوري اسلامي".
به وجود آمدن ايدئولوژي تشيع باعث شد که مردم به صورت ناخودآگاه بتوانند رهبران اين انقلاب را ابوذر و سلمان هاي ديگري ببينند و به راحتي زمام امور خود را به دستشان بسپارند. اين سخنراني ها و بيانات دکتر علي شريعتي بود که حماسه 17 شهريور را زنده کرد و ميوه 22 بهمن را بر درخت انقلاب نشاند, حيف که خود نبود تا ببيند.
دکتر شريعتي بارها وبارها اعلام کرده بود که برهه, برهه انقلاب است و نه بحث هاي روشنفکرانه.
او انقلاب را نبردي خونين و پر آسيب مي دانست تا نابودي "تثليث" : مالکيت خصوصي، نظام پادشاهـي خودکامه و نهاد روحانيت قشري. او از روشن انديشان مسلمان مي خواست تا مسئوليـت تاريخي خود را در رهبـري و نيز درگيري در وظيفـه اجتماعي- سياسي "امر به معـروف و نهي از منکـر" بر دوش گيرند. شريعتـي از امـت اسلامي مي خواست تا گروهي ويژه و مسئول از ميان خود تشکيل دهند. اولين گروه را "امـت برتـر" مي خواند. وي تا جايي پيش رفت که در فتواگونه اي عليه نظـام شـاه اعلام کرد : " آنها که مبارزان درگير نبرد براي برپايي برابري و داد را ميکشند کافر و دشمنان خداوندند."
موضع دکتر شريعتي در قبال رهبري انقلاب نيز روشن است, وي معتقد بود که در زمان غيبت امام، "شيعيان آگاه" مسئول گزينش دادورزترين و پر دانش ترين تن براي رهبري خود در درازناي دوران نبردند. اين مفهوم پيش گزاره اي و شرطي براي گزينش مردمي رهبر بيانگر دگرگوني مهمي در نگره سياسي وي نيز هست. دکتر علي شريعتي همواره به انديشه گزينش رهبر پرداخته بود. او نخست از تاييد بي چون و چراي رهبري انقلابي و "مردم سالاري هدايت شده" سخن مي گفت که در آن رهبري امري سرشتين است و رهبر به گونه اي طبيعي از ميان مردم برميخيزد. وي درست يک سال پيش از پشتيباني از ديدگاه "رهبري به گزينش مردم" اين بحث را کرده بود که در دوران غيبت تنها روحانيون و علماي ديني حق برگزيدن رهبر را دارند. او در واپسين سخنراني خود در ارشاد پس از سالي از درگيري تند زباني با روحانيون پوسته گرا در نونوشتاري پشتيباني خود را از رهبري گزينش شده به دست مردم ابراز داشت, بي آنکه اشاره اي به لزوم سپردن اين مسئوليت از سوي مردم به روحانيون بکند.
پس از بررسي ايدئولوژي انقلاب و الگوهاي آن از ديدگاه دکتر شريعتي و بيان ديدگاه وي در مورد لزوم صورت گرفتن انقلاب در جامعه آن روز و نيز جهت گيري شخص دکتر علي شريعتي در مورد مسئله مهم رهبري و روحانيت رهبر در انتها به بررسي يک گروه کامل انقلابي از نظر دکتر علي شريعتي خواهيم پرداخت.
در فاصله سخنراني " شهادت" در تاريخ 7 اسفند1350 تا بسته شدن حسينيه ارشاد، شريعتي آرام آرام کنش اجتماعي- سياسي مجاهدين (نخستين) را به عنوان سرنموني شايسته پيروي براي همه روشنفکران مسلمان برشمرد. وي با "امت برتر" خواندن مجاهدين کوشيد ثابت کند که آنها حزب سياسي آرماني شيعه را برپا کرده اند. شريعتي بحث کرد که واژه امت يا جامعه اسلامي آنچنان که در قرآن به کار رفته است با مفهوم نوين حزب برابر و يکسان است. او با اشاره به مجاهدين به عنوان نماد امت برگزيده اسلامي که به خلق پيوسته اند چنين گفت که اين سازمان با يک حزب سازمان يافته و مسئول برابر است. جهان بيني اين حزب که "معروف"هايي را که مردم بايد به انجام آنها فرمان داده شوند و "منکر"هايي که بايد براي آنها حرام باشد, مشخص مي کند با معروف ها و منکرهاي مورد نظر شريعتي بسيار همانندي دارد. ويژگيهاي اين آموزه اي که دکتر علي شريعتي تبليغ مي کرد و مجاهدين (در آن مقطع) به آن عمل مي کردند بر "جهاد"، "خودسازي انقلابي"، "حکومت مردم"، "رهبري از بالا در دوران انقلابي"، "اطاعت سازماني"، "جامعه اي بي طبقه" و "از ميان برداشتن مالکيت خصوصي، انباشت خصوصي سرمايه و بهره کشي" استوار بود. در حالي که مجاهدين، رزمندگان روشن انديش مي آفريدند, مکتب شريعتي روشن انديشان را راهنمايي، برانگيخته و بسيج مي کرد. لازم به ذکر است مجاهديني که دکتر شريعتي آن ها را يک حزب اسلامي مي دانست، مجاهديني چون حنيف نژاد را شامل مي شد. همان طور که همه مي دانيم مجاهدين پس از يک چرخش در سال 1360 به مارکسيسم گرويدند و متاسفانه دکتر شريعتي از دست رفت و ديدگاه او در مورد چرخش ايدئولوژيک مجاهدين ( از اسلام به مارکسيسم ) مثل خيلي از امور ديگر بعد از انقلاب کاملا روشن نيست.
در پايان بايد گفت که نگارنده در حد اهليت خويش سعي کرده است تا گوشه اي از درياي انديشه دکتر شريعتي را بکاود. اميد است به مغارت نگارنده ببخشاييد و از حقارت وي ملول نشويد. چرا که :
" آب دريا را اگر نتوان کشيد     هم به قدر تشنگي بايد چشيد"


    منابع:
1)    رهنما، علي. مسلماني در جست و جوي نا کجا آباد. ترجمه کيومرث قرقلو. انتشارات گام نو.
2)    رهنما، علي. چهره نگاري سياسي دکتر علي شريعتي. ترجمه مجيد نکودست. انتشارات حسينيه ارشاد.
3)    شريعت رضوي، پوران. طرحي از يک زندگي. انتشارات چاپخش.
4)    سعيدي، جعفر. شريعتي از ديدگاه شخصيت ها. انتشارات اشراقيه.
5)    شريعتي، علي. مجموعه آثار در 35 جلد. دفتر نشر آثار معلم شهيد دکتر علي شريعتي.
6)    آزاد ارمکي، تقي.انديشه اجتماعي متفکران مسلمان. نشر جهاد وابسته به جهاد دانشگاهي.

معلم بزرگ انقلاب (بخش اول) چاپ
نویسنده حمیدرضا خطیبی   
1386/12/20 ساعت 17:42:35

وشتار حاضر بر اين است که چهره اي از دکتر علي شريعتي (آرمان گراي بزرگ اسلامي براي نسل حاضر ‏که متاسفانه شانس درک محضر اين بزرگوار را نداشته اند) تصوير کند. بدين منظور ابتدا زندگي نامه ‏مختصري از ايشان آورده مي شود و درشماره بعد به اختصار به بررسي آرا و انديشه هاي اين متفکر بزرگ معاصر ‏‏(که به عقيده بسياري پدر ايدئولوژيک انقلاب اسلامي ايران است) خواهيم پرداخت.‏
در يکي از روزهاي سال 1312 نوزادي در خانواده محمدتقي شريعتي (مرد دين و خدا و آموزگاري خردمند) ‏چشم به دنيا گشود. پدرش با ارادت خاصي که به پيشواي بزرگ شيعيان داشت، او را علي نام نهاد. علي دوران ‏کودکي را پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد. شش سال بعد به دبيرستان فردوسي رفت و سپس (به توصيه ‏پدر) دانش سراي مقدماتي را در مشهد به پايان برد. همه آنهايي که علي را از نزديک مي شناختند بدين ‏واقعيت اعتراف دارند که ميان علي 19 ساله با ديگر هم سن و سالانش تفاوتي قابل درک وجود داشت. علي بر ‏خلاف ديگر جوانان علم و آگاهيش به آموخته هايش در دوره دبيرستان و دانش سرا محدود نمي شد، وي با ‏شوقي بسيار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعي پرداخته و در آن سن و سال به آگاهي هاي ‏چشمگيري دست يافته بود که تحصيلات درسي اش اعتبار چنداني در برابر آن آموخته ها نداشت.‏
دکتر علي شريعتي در سال 1334 به دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد وارد شد و رشته ادبيات ‏فارسي را برگزيد.‏
سال 1335 سالي است که با آن مرحله خاصي در زندگي علي آغاز ميشود. در اين سال علي همسري برمي ‏گزيند و با يکي از همکلاسي هايش به نام پوران شريعت رضوي  (خواهر شهيد 16 آذر) ازدواج مي کند. علي از ‏آن تاريخ با بهره مند بودن از صميميت، فداکاري، گذشت و جنبه هاي انساني همسرش، دغدغه خاطري از ‏بابت زندگي خانوادگي نداشت؛ تا جايي که عمده بار مسئوليت زندگي بر دوش همسر فداکارش بود.‏
دکتر علي شريعتي در طول مدت تحصيل در دانشکده ادبيات با علاقه اي خاص به کار تحقيق و پژوهش در ‏زمينه هاي مختلف پرداخت و دست به انتشار آثاري چون ترجمه ابوذر غفاري، ترجمه نيايش و يک رشته ‏مقاله هاي تحقيقي در اين زمينه همت گماشت. اين همه معرفي خصوصيات روحي و جهت فکري و دقت و ‏ارزش کارهاي تحقيقاتي جواني بود که هيچگاه از تفکر، خلق و آفرينش بازنايستاد.‏
دکتر علي شريعتي در سال 1337 پس از دريافت ليسانس در رشته ادبيات فارسي چون شاگرد اول رشته بود ‏براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت.‏
وي جزو معدود دانشجوياني بود که بجا و به موقع براي ادامه تحصيل و برخورداري از امکانات وسيع علمي ‏روانه غرب شدند. او در حالي با فرهنگ و جامعه غربي برخورد     مي يافت که اندوخته اي به نسبت وسيع از ‏فرهنگ ملي و اسلامي در حد يک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنياي پرتلاطم و اقيانوس بيکران فرهنگ ‏غرب برخورد نمود و با قدرت لازم توفيق آن يافت تا به ياري بينش وسيع و موشکافانه اش آنچه را          نمي ‏دانست بياموزد و بضاعت و شناخت علمي خود را در زمينه هاي مختلفي چون: جامعه شناسي، مباني علم ‏تاريخ، تاريخ وفرهنگ اسلامي و بسياري زمينه هاي ديگر غني سازد و با برخورداري از محضر استاداني ‏صاحب مکتب ومتفکراني آزادانديش پا از حريم تحصيلات کلاسيک دانشگاهي بيرون نهاد وقدرت انديشه اش ‏را تعالي بخشيد.‏
دوران اقامت چند ساله شريعتي در فرانسه مصادف بود با يکي از دوران هاي استثنايي و به عبارت ديگر اوج ‏جريان هاي سياسي نهضت ملي ايران بعد از حوادث 28 مرداد 1332 در آن دوران و به خصوص از حدود ‏‏1339 به بعد عمده دانشجويان ايراني در مغرب زمين بعد از سالها خاموشي و سکوت به حرکت درآمده بودند ‏وبا جريان هايي که به رهبري جبهه ملي در ايران به وجود آمده بود همگامي مي کردند. شريعتي در جريان ‏اين تلاش ها با اعتقاد ژرفي که به نهضت ملي ايران وسردار پير آن داشت با نوشته هاي محکم و مستدل و ‏گفته هاي پرارزش خود از جمله مبارزان راستين جنبش ميهن دوستان ايران در مغرب زمين به شمار ‏مي رفت. شريعتي پس از سال ها تحصيل و تحقيق در فرانسه و کسب مدرک دکتري به سوي وطن بازگشت تا ‏مهم ترين و سازنده ترين دوران زندگي پربار خويش را آغاز نمايد.‏
دکتر علي شريعتي پس از بازگشت به ايران مستقيما به زندان رفت و بعد از چند سال به خراسان زادگاه ‏خويش بازگشت، آنجا که جمعي فراوان از دوستان و پيروان مکتب پدر ارجمندش انتظار اورا مي کشيدند. دکتر ‏علي شريعتي به دانشگاه مشهد پيوست و شوق و شوري فراوان در بين دانشجويان به وجود آورد. در فاصله اي کوتاه شريعتي پا از محدوده دانشگاه ‏فراتر نهاد و در پي دعوت مشتاقان و علاقه مندان خود به مراکز آموزشي مختلفي گام نهاد و با انجام ‏سخنرانيهاي علمي و روشنگرخويش حال و هواي خاصي به وجود آورد.‏
سال 1348 را بايد سالي مهم در تاريخ زندگي دکتر علي شريعتي و در تاريخ حوادث سال هاي اخير وطن به ‏شمار آورد. در اين سال است که درهاي حسينيه ارشاد به عنوان يک مرکز فرهنگي اسلامي به روي همه ‏مردم و به خصوص جوانان گشوده مي شود و پس از سالهاي دراز سکوت و سکون، موج دوست داران علم و ‏جويندگان حقيقت به سوي اين محفل سرازير مي گردد.‏
در اين محل است که دکتر شريعتي با قدرت و نيروي کم نظيري هر هفته ساعت ها به گفتار مي نشيند و در ‏مباحث مختلف سخن مي گويد. او با کنجکاوي و ديدي وسيع از يک سو به تجزيه و تحليل تاريخ وطنش، تاريخ ‏جهان اسلام، چهره هاي مقدس و شخصيت هاي بزرگ اسلام پرداخت و از سويي ديگر با ظرافت و بينشي ‏خاص به توجيه چگونگي حيات جامعه کنوني وطنش، ضعف هاي آن، نابساماني ها، پريشاني ها و بالاخره ‏جنبه هاي انحطاطي آن اقدام نمود و با شجاعتي کم نظير کوشيد تا مردم و بخصوص نسل جوان را از واقعيت ‏هاي دردناک سرزمين خويش آگاه کند، جامعه هويت از کف داده وطـن را با اصالـت هاي فرهنگـي خويش آشنا   ‏سازد.‏
دکتر شريعتي با آن چهره آرام وخضوع خاصش، زماني که با مردم مواجه مي گشت و رودررو قرار مي ‏گرفت، گرم مي شد، مي خروشيد وچون تند بادي توفنده همه را به هيجان مي آورد. استحکام کلام، بافت ‏منطقي جملات با اتکا به پشتوانه فني وعميق فکريش هر شنونده اي را در کوتاه ترين مدت سراپا گوش مي ‏ساخت و در نيمه راه گفتار تحت تاثير قرار مي داد وسپس به هيجان مي آورد. دکتر شريعتي با تلاش خستگي ناپذيرشب ها تا صبح سرگرم خواندن و نوشتن بود وروزها بعد از مدت کمي ‏استراحت به سخن گفتن مي پرداخت. هرچه بيشتر مي نوشت و مي گفت اقبال مردم و جامعه به او بيشتر مي شد ‏و درعوض دشمنان دين وملت را به هراس مي انداخت، به همين دليل به کار استادي وآموزش اش درداشگاه ‏مشهد پايان دادند وبه عنوان عنصر نامطلوب از تدريس او جلوگيري به عمل آوردند. زماني بعد از ادامه ‏سخنراني هاي او در حسينيه ارشاد نيز جلوگيري شد وکمي بعد خود حسينيه ارشاد هم تعطيل گشت تا ديگر ‏مردم اميدي به شنيدن سخنان دکتر شريعتي نداشته باشند.‏
شريعتي که دور از مردم بودن و در خاموشي به سربردن برايش زجري بزرگ بود با تمام اين ناراحتي ها ‏ساخت و خود را با نوشتن هرچه بيشتر مشغول داشت، ولي بدانديشان و دشمنان مردم را اين همه بس نبود ‏و سرانجام در مهر ماه سال 1353 به زندانش افکندند ومدت 18 ماه اورا در سلولي کم نور وتنها قرار دادند.‏
دکتر شريعتي در 25 ارديبهشت سال 1356 تهران را به سوي اروپا ترک گفت و راهي فرانسه شد به اميد اين ‏که به زودي با پيوستن همسروفرزندانش به او دوران جديدي از زندگيش را آغاز کند و بتواند به خلق آثاري ‏بيشتر، قوي تر و روشنگرانه تر     بپردازد.‏
سرانجام روز 29 خرداد 1356 فرارسيد. دکتر که به شوق ديدن اعضاي خانواده اش به انگلستان آمده بود ‏عملا حالتي از شوق وتشويش داشت. دکتر در آن روزدر انتظار همسر و فرزندانش بود، اما زماني که هواپيما ‏در فرودگاه لندن به زمين نشست دکتر خود را در برابر دو دخترش يافت و مطلع شد که همسر وفرزند کوچک ‏او اجازه خروج نيافته اند.‏
شريعتي هم چنانکه به همه اميد مي داد در آن شب هم کوشيد به بچه ها اميد واطمينان دهد تا هيچ احساس ‏ناراحتي نکنند و با خيال راحت به بستر روند. خود او هم به عادت هميشگي به اتاق مجاور (خانه اي در ساوت ‏همپتون) رفت تا به سفر فکريش ادامه دهد، باشد که از اين سير و سفر ارمغاني جاويدان کرامت کند انسان ها را، ‏ولي دست تقدير بازي هاي ديگري در آستين داشت. دشمن(همچنان که انتظار مي رفت) به دسيسه چيني ادامه ‏داد، اينکه بازي چگونه انجام گرفت از جمله       معما هايي است که وجود دکتر را چون هاله اي در برگرفته است.‏
آري اين چنين بود که قلب دکتر شريعتي از کار افتاد، اوکه هرگز به بيماري قلبي دچارنبود طعمه مرگ گرديد ‏و چراغ پرفروغ زندگي پربارش در زماني که مي رفت تا از آن پس در اوج پختگي وتوانايي فکري و عملي ‏ساليان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمين و فرهنگ خويش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت ‏وياران وفادارش را در غم از دست دادن عزيزي چون او سوگوار ساخت.‏
پيکر پاک دکترشريعتي پس از پشت سرگذاشتن مشکلات فراوان در 5 تير 56 از لندن به دمشق حمل شد ‏و سپس بر روي دوش بسياري از زوارايراني و       شخصيت هايي چون امام موسي صدر، ابومازن، مفتي  شام، ‏توليت آستان حضرت زينب (س) ونمايندگان بسياري از تشکل ها همچون نهضت آزادي، روحانيون مبارز و انجمن ‏اسلامي دانشجويان در آمريکا تشييع شد و در قبرستان عمومي که در 50 متري صحن حضرت زينب(س) ‏قرار دارد پس از اقامه نماز توسط امام موسي صدر به خاک سپرده شد.‏

‏                  اين کفش تنگ وبيتاب فرار، عشق آن ‏
‏                             سفر بزرگ ... آه!  چه مي کشم، چه خيال انگيز
‏                                          و جان بخش است: "اين جا نبودن" ...  ‏
                                                                                             کوير

* ادامه اين مطلب درشماره بعدي تحت عنوان بررسي آرا وانديشه ها به چاپ مي رسد.‏

جشن ملی اسفندگان روز عشق، زمین و زن (5 اسفند) چاپ
نویسنده عليرضا حسين نژاد   
1386/12/05 ساعت 10:59:58

جشن-فرزانگان
چند سالی است حوالی 25 بهمن ماه (14 فوریه) كه می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها و شهر می بینیم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم ولنتاين و كادوي روز عشق به گوش می خورد.
ظاهرا اموري كه رنگ و بوى فرنگى داشته، نشان بر متمدن و به روز بودن و باكلاسى دانسته ايم و عدم پيروى از آن را نشان بر عقب ماندگى!

اما آيا نام جشن ملي اسفندگان (سپندارمذگان) روز گراميداشت عشق، زمين و زن به گوشتان خورده است؟

ادامه مطلب ...
مطالب مرتبط...
 
امروز ‌پنجشنبه 1 آذر 1403


صفحه اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو تاریخی
دانلود نشریه جریان
گالری تصاویر
جستجوی پیشرفته
تماس با ما
گالری

تصویر جالب! 19


barf-daneshgah 1


خوابگاه حضرت زینب (س) 4