جریـــــــان حرکت مستقل دانشجویی برای انعکاس صحبت ها، گلایه ها و درد و دل های دانشجویان دانشگاه مازندران در یک محیط صمیمانه به دور از هر گونه جهت گیری بود.
و جریان آنلاین تنها خاطره با هم بودنمان و نگاشت آنچه نگاشتیم.
اکنون با ناراحتی تمام باید بگویم، جریان آنلاین، دیگر بروز نمی شود و آفلاین شد!

   

مطالب تصادفی
 
محبوب ترین ها

Home arrow آرشیو موضوعی arrow مطالب جرياني arrow دانشجو و دانشگاه

دانشجو و دانشگاه
مطلبي براي كلاس اولي ها! آنها كه خيلي خوشحالند... چاپ
نویسنده عليرضا حسين نژاد   
1387/06/31 ساعت 04:27:15

كتاب-اول-دبستان
اين عكس تزيني است... شايدم نيست!

يك چشم به هم زدن...

- اينجا رو امضا كن...
- ببر اينجا رو مهر كن...
- برو هفته بعد بيا!
       -آخه چرا؟
-كارمند نيست...! رفته مرخصي...!
      -يعني كسي نيست كارش رو انجام بده؟ من كار آموزشي دارم...
- بايد خودش باشه... برو هفته بعد بيا!

اشتباه نكنيد...! اينهايي كه مي گم براي مراحل ثبت نام روز اول دانشگاه نيست! درفاصله "يك چشم به هم زدن" 4 سال دانشجويي كه حالا براي بعضي 5 يا 6 سال و به ندرت 3 سال طول مي كشه، تموم مي شه و برگه تسويه حساب رو مي دن دستت و مي گن برو پر امضا و مهر كن و وردار بيار! حالا بماند دردسر هاي تسويه حساب...!

تو اين چند سال دانشجويي كه به قول خيلي ها پر خاطره ترين و به ياد ماندني ترين ايام زندگي هستش و هيچ وقت تكرار نمي شه، چي كار باید کرد؟

تكليف خوابگاه و اسكانتون رو مشخص كردين؟ اگر آب دستتونه بزاريد زمين (آخه ماه رمضونه!) بريد تكليفشو مشخص كنيد! اگر روزانه باشين همين الان برين پی سجده شكر، همه چيزتون مفته! براي پسرها خوابگاه ساحلي شهيد نواب صفوي و براي دختر خانم ها خوابگاه حضرت زينب(س). سال اول كه نمي دن! مگر موارد خاص يا آقازاده يا اينكه چتربازيتون خوب باشه! اگه روزانه اید جمعا 2 سال و اگر هم شبانه صفر سال خوابگاهی هستید. در واقع روايتي بر مبناي "مي خواهم زنده بمانم". سال اول هم تجربه خوابگاهی نبودن در نوع خودش تجربه جالبيه! اگر مذکرید پلاژها جاي خوبيه و اكثرا ازش خوب مي گن و به خوابگاه نزديكه و به سلف خوابگاه (خوراکی که از پول نفت می پزند) هم!

و براي دختر خانم ها مجتمع ها. از بچه هاي ستاد اسكان كمك بگيريد. فقط قبلش دنبال هم اتاقي خوب باشين كه از نون شب هم واجبتره!

بعد از جاي خواب، در اولين فرصت بريد دنبال كارت تغذيه كه از همه مدارك مهمتره (توی ویدیو کلوب های بابلسر هم قبول می کنن)... زودتر اقدام كنيد! يه وقت ديديد گفتن تموم كرديم برين يه چند وقت ديگه بياييد و البته چند وقت به سال نوری اونها نه به سال شمسی شما! و شما مي مونيد و روزه ی مستحبی و اگر شانس بيارين غذاي آزاد...

برگرديم به سخن اولمون
بهتره از همون اول اول رُك و رو راست و بي تعارف بگم: "جو نگیرتتون، سوسول و بچه بازي در نيارين" ناسلامتي اومدین دانشگاه. شاخ گاو كه نشكستين... دانشگاه قبول شدين، مثل خيلي هاي ديگه... اينجا هم هيچ خبري نيست، البته نه اينكه هيچه هيچ خبري نيست... هر چند وقت يكبار تجمع مي كنن، امضا جمع مي كنن. از 16 آذر گرفته تا ماجراي نصب دوربين هاي مداربسته و... (رجوع شود به پي نوشت در انتهاي مطلب)

بدونيد كه اينجا مدرسه نيست و دانشگاست. بحث و جدل سر برتری رشته ها و اين بچه بازي ها رو بزاريد كنار. بدونيد كه هر رشته براي خودش ارزش داره.

(تقريبا) سر اومدن و يا نيومدن سر كلاس كسي باهاتون كار نداره. اينجا به معلم، دبیر نمي گن، مي گن استاد! (با لهجش هم مي شه اوستاد!) موقع بیرون رفتن از کلاس نياز نيست اجازه بگيريد، سرتون رو بندازيد پايين مثل گا... (پی نوشت) بريد بيرون و مزاحم تدريس استاد نشيد...

رابطتون با استاد خوب باشه ولي هيچ وقته هيچ وقت (رُك بگم) پاچه خواري نكنيد. استاد بايد خودش شما رو قبول داشته باشه نه اينكه به زور خودتون رو به استاد بقبولونين! در واقع زيرآب زدن ممنوع. و سعي كنيد هواي دوستاتونو داشته باشين و به اونا كمك كنين.

سختي و آسوني همه جورش هست! از استادايي كه جزوه ي 10 صفحه اي مي گن تا استادايي كه كتاب های چند كيلويي رو مجبورتون می کنن تا بخونيد! كمي بگذره مي بينيد. درس ها رو به طرق مختلف مي تونيد پاس كنيد؛ یا طول ترم بخونيد یا آخر ترم، سَمبَل و... كه گزينه اول پيشنهاد مي شه و گزينه آخر توصيه نمي شه حتي گزينه "و..."!
دوباره مي گم بدونيد اومديد دانشگاه، براي خودتون هدف تعيين كنيد بدونيد چكاره هستيد... احيانا نيومديد سيزده به در! سعي كنيد با جو دانشگاه كنار بياييد.

در يكي از تشكل ها عضو بشيد. البته قبلش درباره اونها تحقيق و پرس و جو كنين. شايد بعضي بگن كه وقت شما رو می گيره (كه البته راستم مي گن) ولي تجربه هايي كه بدست مي آريد از انجام كارهاي تيمي خيلي با ارزشه، كه الان ديگه وقتشه ياد بگيريد. اگر هم تونستيد به فكر كسب درآمد هم باشيد و در يك جايي كار نيمه وقتي پيدا كنيد. البته كار نيمه وقت اونم تو بابلسر مثل گشتن سوزن تويه يه انبار كاهه! كار دانشجويي هم هست كه البته با توجه به پولي كه مي دن يه پا بردگي آكادميكه!
درباره اين تشكل ها بگم كه همه جورش هست. از بسيج دانشجويي گرفته تا نهاد مقام معظم رهبري، از انجمن هاي علمي تا اسلامي. اگر مي خواهيد پشت سرتون حرف نباشه دور و بر تشكل هاي علمي باشين ولي اگر دنبال دردسر مي گرديد به ساير تشكل ها هم سر بزنين. و يا اگر به نویسندگی و ابراز وجود علاقه داريد و دوست داريد تو نشريات دانشگاه قلم بزنيد و بشيد اصحاب قلم (چي گفتم!) همه جور نشريه هست. از اين وري تا اون وري، از علمي تا عمومي از وابسته تا مستقل! از علمي ها كه بگذريم كه به تعداد رشته ها بلكم بيشتر تو دانشگاه هست كه غالبا محل تدوينشون تو انجمن ها و هسته هاي علميه.
دعوا هم هميشه توي نشريات عمومي هست كه همه جورش وجود داره. از اينوري مثل نگاه سوم، تب و هواي تازه و اونوري رويداد و نه اينوري و نه اونوري مثل جريان با سايت مستقلش www.Jaryanonline.ir . نشريات فرهنگ ها و اقوام مختلف مانند نشريه توركي گرچك و تركمني برلرشيك و كردي تريفه نيز چاپ مي شه.

سعي كنيد بين خود همكلاسي ها يه وبلاگ كوچيك ايجاد كنين و البته با بچه بازي فضاي اونو خراب نكنين... قدر اين وبلاگ رو بعد از "يك چشم به هم زدن" خواهيد فهميد.

سر آخر اينكه از بچه هاي خوب و همشهري ترم بالايي غافل نشين و از راهنمايي هاشون استفاده كنين... البته شايد براي شوخي سر اين راهنمايي ها خيلي سر كارتونم بزارنا!
درباره عشق و عاشقي هم برين از با تجربه ها سئوال كنين،‌ من چيزي به شما نمي گم!

به اميد اينكه از اين چند سال به خوبي بهره ببرين.
حالا برو امضاي آخر رو بگير و برگه تسويه حساب رو بده به مسئول رشته ات!

يا علــی

________________________
پي نوشت:
* عمدا خيلي جاها مبهم و نقطه چين بيان شده تا اينكه از ترم بالايي ها بپرسيد يا خودتون مطلبو بگيريد...! تا هم براتون جذابتر باشه و هم مي دونيد چيه؟ وضعيت آب و هوا طوريه كه "هر راست نبايد گفت جز راست نشايد گفت" 
* گابریل باتیستوتا

سوسک ها برای که ترانه می خوانند چاپ
نویسنده _   
1387/03/12 ساعت 09:00:00

3شماره گلايه، 3شماره نقد، 3شماره اعتراض، 3شماره…
ديگه بسه. ديگه کاغذ سياه کردن و با پول خودت چاپ کردن واسه زير سوال بردن کارآمدي يه مسئول کافيه!!!
بقيه دلگويه ها باشه واسه زماني که واسه يکي به اسم دانشجو تره خورد بشه.
باشه واسه زماني که حرف يکي به اسم دانشجو پشيزي ارزش داشته باشه، باشه واسه زماني که…
اما تکليف اين شماره چهارمي چي ميشه؟ يواش يواش داريم به انتها مي رسيم. ذهنامون پر از دردها و گله هاست. پر از حرفايي که خيلي دوست داشتيم بزنيم. حرفايي که يا جرات زدنش رو نداشتيم يا اگه داشتيم سنگ صبوري واسه گفتنش پيدا نکرديم.
بي نظمي ها و بي برنامگي ها رو ديديم و لب فرو بستيم. ناعدالتي ها رو ديديم و دم برنياورديم. حتي با ديدن ضعيف کشي ها محکوم به سکوت شديم.
آره… هميشه يه خط قرمزي وجود داشت که عبور از اون کارِت رو حواله مي داد با کرام الکاتبين.
داشتم مي گفتم به آخر خط نزديک شديم. حتي ضرب المثل تا 3 نشه بازي نشه هم افاقه نکرده. جبر حاکم ايجاب مي کنه بي خيال         همه چي شيم. بي خيال همه ي چيزايي که…
شاعر حرف قشنگي ميزنه:
تا اين برادران ريا کار زنده اند 
                    تا اين گرگ سيرتان خطا کار زنده اند
يعقوب درد مي کشد و کور مي شود       
                      يوسف هميشه وصله ناجور مي شود
اما قبل رفتن به اين فکر مي کنم حالا که زورمون به بالايي ها نرسيده، حالا که مطمئن شديم ميخ آهنين به اين سادگي ها توي سنگ فرو نمي ره، حداقل اين شماره آخري يه تلنگري به خودمون بزنيم. يه تلنگر به دانشجو.
يا تلنگر به اونايي که با اسم کمک به دانشجو يه آلونکي  توي دانشگاه به خودشون اختصاص دادن و مشغول کار شدن.
اونايي که خيلي قشنگ بلدند اداي بزرگترا رو دربيارن.
اونايي که خيلي قشنگ حرف مي زنن اما متاسفانه فقط حرف مي زنن.
اونايي که ازشون هيچ بخاري بلند نميشه، اما کار سطح پايين ديگري رو قشنگ بلدند نقد کنن.
اونايي که اينقدر از صراط مستقيمشون فاصله گرفتن که خودشون عامل فروپاشي تشکلشون شدن.
اونايي که حتي تو گروه و تشکل خودشون هم با هم نيستن.
يک کلام ختم کلام: اونايي که هدفشون با عملشون فرسنگ ها فاصله داره.
دوست عزيز، ببخشيد جناب دانشجوي مسئول نما!! بنده قصد توهين ندارم يا قصد ندارم ماهيت کارت رو زير سوال برده باشم. اما فکر    نمي کني يکي دوسال براي نشون دادن توانايي هات کافي بوده باشه و حالا بهتره کنار بري و ببيني بقيه چيکار مي کنن؟؟؟
فکر نمي کني از غفلت دانشجو سر قضيه ي به پايان رسيدن مسئوليتت نبايد سوء استفاده  کرد و وظيفه داري بعد از يک سال ناکارآمدي دست دار و دستت رو بگيري و زحمت رو کم کني؟؟؟
فکر نمي کني اين همه دانشجو سر بي کفايتي شما دارن از بهترين چيـزايي که بايد داشتـه باشن، بهتـرين خبــرايي که بايـد به موقـع به گوششون برسه محروم مي شن؟؟؟
فکر نمي کني ديگه کافيه؟؟؟
شرمنده از اين همه صراحت؛ ولي حق بده وقتي يه بزرگتر جلوي بچه يه کار زشت انجام بده توقع نداشته باشه بچه ياد نگيره. ما توي اين چند ساله خوب ياد گرفتيم وقتي زورمون به اصل کاري نرسيد، واسه توجيه خودمونم که شده ضعيف تر رو انتخاب کنيم و کاسه کوزه رو سر اون بشکونيم.
آره جونم از اين حرفا خيلي زياده. اينقدر زياده که...
اما دم دماي رفتنه. شمارش معکوس شروع شده. سال تحصيلي يواش يواش داره تموم ميشه و ظاهرا توي اين مدت کم هم نبايد انتظار تحولات آنچناني رو داشت.
بچه هاي جريان کوله بارشون رو بستن. خوب يا بد، تلاششون بر اين بود که بدون جانب داري از گروه و حزب خاصي حرف دل دانشجو رو تکرار کنن.
اينکه اين چند شماره چاپ بشه چقدر سختي کشيدن مهم نيست. اينکه حرفاشون چقدر روت تاثير گذاشته، واسشون خيلي اهميت داره.
عرفه که در آخر هر حرف و سخني دعايي بشه:
کاشکي يه روزي بياد که يه جماعتي از دانشجو، يه صنفي رو تشکيل بدن که بدون هيچ غرض ورزي و تعصب بيجا هدف و عملشون فقط رضاي خدا و دانشجو باشه.
آره تصور قشنگيه حتي اگه تصور کردنش يِکم سخت باشه.
در آخر کاشکي يه روزي بياد که نه دانشجو و نه هيچ کس ديگه اي مصداق اين شعر دکتر علي صفايي حائري(عين.صاد)، قرار نگيره:
قورباغه ها بي اعتنا به وسعت هستي
در کنار باتلاق ها با کثافتها پيمان بسته اند
به گل ها و کرمها قانع هستند
سوسکها برايشان ترانه مي خوانند
قورباغه هاي مست
سرشار از شادي و خيال
روي دو پا نشسته     شکسته شکسته مي خوانند...
اينجا بهشت ماست     اينجا بهشت برين است.

پله پله تا ملاقات خدا چاپ
نویسنده مسلم میرزایی   
1387/03/12 ساعت 09:00:00

پله اول از آنجايي شروع شد که استاد فرمودند:"آقاي مـ ... اگر زحمتي نداره يک  اتوبوسي تهيه کنيد تا از خانه سالمندان و بچه هاي بي سرپرست، از نزديک ديداري داشته باشيم." (ول وله در کلاس ... سنگ پاي يکي گم شد!)
استاد بچه ها را ساکت کرد و ادامه داد: "آره بچه ها ما با اين بازديد هم يک کار انساني انجام داده ايم و هم پيرامون درسمون، از نزديک يکي از پديده هاي جهان نوين که ممکن است گريبانگير شما هم بشه، مورد بررسي قرار مي دهيم."
بنابراين من هم سرمست از توانايي هام جواب بله روگفتم ( که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها!)
با خودم فکر مي کردم که يکي دو ساعته با مراجعه به يک دفتر از اين همه دفتر قد و نيم قد تو سازمان مرکزي، که مطمئنا وظيفه شون کار راه اندازيه(!) سه سوته مي تونم حداقل يکي از اين همه اتول مدل هيتلري را تهيه کنم و حتي مقداري ارز هم براي تهيه قدري ميوه ناقابل براي
آدم هايي که تنها آرزوشون اينه که کسي حالشونو بپرسه يا اينکه جز مرگ در انتظار چيز ديگري نيستند. (ر.ج. afaride.blogfa.com )  بگيرم. زهي خيال باطل، با اولين نامه از استاد به مدير گروه و تهيه اسناد و مدارک درس و تهيه اسامي و مشخصات جد و آباء بچه ها و عکس 4*3 نيم رخ و تمام رخ و انگشت نگاري ها و مشکلات و سوژه 30: 20 شدن و احضار والدين بچه ها، تونستم مقدمات سفر چند ساعته از بابلسر به بابل( به همراه يک عدد استاد) را جور کنم.
خلاصه بعد از مراحلي چند و خوان هاي هفت گانه و هشت گانه و از اين اتاق به آن اتاق، از اينجا به آنجا و از پرديس به مرکزي و بالعکس و راز و نياز خالصانه به درگاه خداوند که نکنه رياست محترم دانشگاه، نه ببخشيد رياست محترم راننده ها بگه:"آقا ماشين نداريم" و رقعه ما را امضا نکنه. و الحق که ايشان هم به نيت خيرما پي بردند و مرحمت فرمودند يک بنز شيک کلاس S که شتاب صفر تا صد آن در سه ثانيه پر مي شد و يک پا رکابي خوش اخلاق، به ما دادند. و من سربلند از اين مهم بيرون آمدم.
بگذريم آقا، اين ها مسائل حاشيه اي است. مهم نيست سه چهار روز وقت ناقابل يک دانشجوکه گريه نداره، به قول مرتون (جامعه شناس آمريکايي) اين هم يکي از کارکردهاي پنهان دانشگاه است که دانشجو ياد بگيره که فردا اگر وارد يک اداره شد صبر ايوب و عمر نوح داشته باشه و دنياي مدرن و نظام بروکراسي را فحش و بد و بيراه نده!!!
سير وسلوک عارفانه يک اردوي علمي:
* نکته کنکوري: اردوهاي فرهنگي برون استاني و چند روزه مراحل و شرايط خاص پيچيده خود را داره، اگر جريان ديگه اي بود. جريان اونو براتون عرض مي کنم.

  • دانشجوي بيکار و بي خبر
  • نامه استاد به مدير گروه
  • گرفتن سرفصل و ليست بچه ها
  • نامه مدير گروه به معاونت آموزشي
  • گرفتن امضا معاونت با فرم تايپي مخصوص
  • نامه معاونت آموزشي به معاونت دانشجويي و فرهنگي مرکزي
  • کپي و ثبت در دفتر خانه اداري  پرديس
  • مراجعه به مسئول اردوها در سازمان مرکزي ( ايشون کارشون درسته)
  • رجوع به دفتر دکتر ميرزا نژاد جهت تاييد علمي بودن اردو!
  • مراجعه به رياست ترابري جهت اعلام موافقت به ادامه کار(خطر مرگ!) به قول با تجربه ها اگرتوانستيد اين مرحله را بگذرانيد 90 درصد پروژه را انجام داده ايد!
  • رجوع مجدد به مسئول اردوها جهت گرفتن فرم مخصوص
  • رجوع دوباره به مسئول ترابري جهت هماهنگ کردن زمان حرکت(OK کردن بليت)
  • مراجعه به ته راهروي همکف مرکزي براي ثبت و کپي
  • مراجعه به دبيرخانه مرکزي در طبقه دوم جهت تايپ
  • مراجعه به رياست يا معاونت فرهنگي دانشگاه
  • مراجعه چند باره به مسئول اردوها و گرفتن حکم
  • برگشت از اردو و دادن گزارش (تاحالا کسي اين کارو نکرده!)

 

آنچه گذشت... چاپ
نویسنده _   
1387/02/21 ساعت 09:00:00

اين روزها روند نصب دوربين هاي  مدار بسته در سطح دانشکده انساني و اقتصاد حرف و حديث هاي فراواني را موجب شده است، براي شکافتن عميق تر اين جريانات لازم است تا مروري بر روند حوادث دانشگاه در طول دو ترم اخير داشته باشيم.
مهرماه سال 86 بود که شيرهاي دستشويي هاي دانشکده انساني تخريب شد، درآن مقطع يکي از نشريات دانشجويي با تحليل اين اتفاق آن را به نوعي مقاومت و اعتراض از جانب افرادي دانست که ساختار حاکـم بر دانشگـاه مانع از بيان علني و آزادانه سخنانشان مي شود، و اين گونه واکنش هاي قهري و خشونت آميز را نتيجه طبيعي نبود مجراهايي براي فعاليت رسمي و قانونمند عاملان اين اتفاق دانست.
چند ماهي از اين قضيه گذشت تا اينکه هم زمان با 16 آذر روز دانشجو اتفاقات جديدي رخ داد، چندين دانشجو که سابقه ي فعاليت سياسي داشتند به صورت جمعي بازداشت شدند، مديريت دانشگاه تاکيد داشت که دليل بازداشت آنها مسايل اخلاقي است و به هيچ وجه ارتباطي با  قضاياي سياسي ندارد، در کنار بازداشت اين دانشجويان زنان و مرداني از ستاد امر به معروف و نهي از منکر حدود سه هفته در سطح دانشگاه حضور يافتند که نسبت به پوشش، آرايش و صحبت هاي بين دانشجويان دختر و پسر تذکر مي دادند. حضور آمران به معروف و تذکرات آنها هم مقطعي بود و پس از مدتي سطح دانشگاه را ترک کردند، دانشجويان باز داشتي نيز به تدريج آزاد شدند و رسيدگي به پرونده هاي آنان در محاکم قضايي پي گرفته شد.
رفته رفته با فرا رسيدن روزهاي پاياني نيم سال اول، دانشگاه فضاي عادي تري يافت و با سپري شدن ايام امتحانات و تعطيلات نوروزي دانشگاه به وضعيت پيشين بازگشت. اما پس از تعطيلات نوروزي دانشجويان به هنگام مراجعه به دانشگاه با سيم هايي مواجه شدند که در دانشکده علوم انساني و علوم اقتصادي و اداري از سويي به سوي ديگر کشيده مي شد، شايعات بسياري درمورد اين سيم ها پخش شد، نگاه هاي خوشبين معتقد بودند که اين سيم ها فيبرهاي نوري اند که براي دسترسي ساختمان تشکيل کلاس ها به اينترنت کشيده مي شوند، ولي شايعات بدبينانه اين سيم ها را مربوط به دوربين هاي مدار بسته اي مي دانست که قرار است در جاي جاي دانشکده نصب شود، پس از گذشت چند روز مشخص شد که شايعات بدبينانه به واقعيت نزديک ترند.
واکنش ها به نصب دوربين هاي مدار بسته نخست محدود به جمع هاي خصوصي اساتيد و دانشجويان بود، سپس دامنه آن به کلاس هاي درس نيز کشيده شد و دراکثر کلاس هاي درس ساعاتي به بيان بهت و حيرت اساتيد از اقدام و اعتراضات دانشجويان سپري مي شد، يکي از اساتيد گفت:« چند ماه پيش استادان را در جلسه اي با حضور مسئولين استاني وزارت اطلاعات گرد آورده بودند وبا پخش فيلمي با عنوان « دام» نسبت به سوء استفاده هاي امنيتي و جاسوسي از اساتيد دانشگاه هشدار دادند، پس از آن با پخش نامه اي عجيب و غريب ما را از مصاحبه با رسانه هاي خارجي منع کردند و حال دوربين هاي مدار بسته.»
دانشجويي تعريف مي کرد که براي دادن دعوتنامه اي به يکي از اساتيد در دانشکده اي ديگر نزد او رفته بود تا وي را براي حضور در يک جمع علمي در دانشکده ي انساني دعوت کند و استاد هم در پاسخ او گفته بود:« در دانشکده شما که راه رفتن آدم هم زير نظر دوربين است به هيچ وجه قدم نمي گذارم.»
اعتراضات غير علني اوج گرفته بود که سرانجام اول ارديبهشت جمعي از دانشجويان علنا با تجمع در مقابل بوفه ي دانشکده انساني به گونه اي آرام مشغول جمع آوري امضاي دانشجويان به منظور درخواست از رئيس دانشگاه براي توقف روند نصب دوربين ها در محيط دانشگاهي شدند، جمع آوري امضا پس از ساعاتي با ممانعت مامورين انتظامات متوقف شد و دانشجوياني که اين تجمع را ترتيب داده بودند به حراست دانشکده انساني انتقال داده شدند، پس از دقايقي اين دانشجويان از اتاق حراست خارج شدند و اين بار در جلوي دفتر انجمن اسلامي به جمع آوري امضـا ها ادامه دادند، اما دوتن از دانشجويان دانشکده ي فني بابل که از اعضاي انجمن اسلامي آن دانشکده هم هستند با برخورد مامورين انتظامات از داخل دانشگاه اخراج شدند، فرداي آن روز يعني دوم ارديبهشت دانشجويان معترض با اعلام اينکه به دليل برخورد خشن مامورين انتظامات و اخراج دو نفر از دانشجويان در مقابل دفتر انجمن اسلامي تحصن خواهند کرد، به جمع آوري امضا ادامه دادند وهم زمان جمعي حدود 10 نفر در مقابل دفتر انجمن اسلامي بست نشستند.
مسئولين دانشگاه دليل نصب دوربين هاي مدار بسته را در لابي ها و سالن تشکيل کلاس ها را تا کنون تخريب شيرهاي دستشويي در سال گذشته ذکر کرده اند و جلوگيري از اقدامات مشابه را هدف نصب دوربين ها مي دانند. اخبار مربوط به جمع آوري امضا در دانشگـاه بلا فاصلـه در رسانه هاي داخلي و خارجي پخش شد، روزنامه هاي اعتماد و کارگزاران خبر آن را چاپ کردند و خبرگزاري هاي خارجي نيز اشاره اي به آن داشتند، همچنين در نشريات محلي نيز خبر تجمع دانشجويان دانشگاه مازندران منعکس شد.
بسيج دانشجويي دانشگاه نيز هرچند موضع رسمي اعلام نکرد ولي در نشريه دانشجويي «تب» که به صاحب امتيازي بسيج دانشجويي منتشر مي شود با چاپ يادداشت طنزي دوربين ها را به تمسخر گرفت و به عدم اثر بخشي اين دوربين ها پرداخت.
دانشجويان چهار شنبه 4 ارديبهشـت پس از آنکه مجموعا حدود 460 امضاي جمع آوري شده را به دکتر عليزاده افروزي رئيس دانشگاه دادند، به همراه اعضاي شوراي صنفي در ديداري با او اعتراض و خواسته هاي خود را به وي اعلام کردند و همان گونه که در بيانيه اي تصريح کرده بودند، از دکتر عليزاده خواستند تا تنها به نصب دوربين ها در درهاي ورودي دانشکده ها اکتفا شود، وي نيز قول مساعد داد که طي جلسـه اي با مسئولين دانشگـاه درمورد اين موضـوع تجديد نظر شود.
اين اعتراض مدني و صنفي دانشجويان به آرامي پايان يافت و بيش از هر چيز مشخص شد که اگر مديريـت دانشگــاه اندکي بردباري و تحمـل از خود نشان دهند و آزادي هاي بيشتــري براي بيان خواسته هاي دانشجويي قائل شوند دانشجويان نيز در روندي آرام، مسالمت آميز و قانوني حرکت خواهند کرد ولي اگر خداي ناکرده واکنش ها عجولانه و تند باشد باعث حساسيت و وخامت بيشتر اوضاع خواهد شد.
اميد که تجربه ي جمع آوري آرام امضا آغازي باشد براي عقلاني تر و منطقي تر شدن حرکت هاي دانشجويي در دانشگاه مازندران و متقابلاً واکنش صحيح مسئولين دانشگاه نسبت به آنها.

هی خانم کجا ، کجا ؟؟ چاپ
نویسنده محمدصادق محمدپورمیر   
1387/01/29 ساعت 16:10:35

دوربین-مداربسته
شما که مخالف نصب دوربین های مدار بسته هستید!
اگر از نیت خیر دوستان دوربین گذار آگاه شوید، نظرتان تغییر می کند.
حاج آقا رحمانی کارشناس مذهبی پروژه می گوید:پیش فرض ما این است که خداوند ناظر همه ی کردار ماست اما این دلیل نمی شود ما همینطور بیکار بنشینیم و دیگران کار کنند! ، حالا پروردگار بعلت رحمان و رحیم بودن و از روی بزرگواری تعارفی کردند، ما که نباید سوء استفاده کنیم .ما امین ناموس هستیم.

سلیمه خاتون هم که در بخش بازبینی دختران مشغول به خدمت است می گوید: تعریف از خود نباشد ولی من عمرم را وقف جماعت دانشجو کردم و همین باعث شده که هنوز در 44 سالگی مجرد مانده ام . خسارت های متعددی که اخیراً به شیر آلات سرویس بهداشتی وارد شده ما را ملزم کرد تا چند دوربین در آنجا نصب کنیم. علاوه بر آن ، اینطوری می توانیم دیگر اعمال غیر مجاز دانشجویان را تحت نظر داشته باشیم . مثل آرایش های غیر متعارف دختران مجرد و صحت انجام وضو گرفتن را .

مصطفی دست نشان که بخش نرم افزاری پروژه را به عهده دارد در مورد مشخصات فنی دوربین ها می گوید: هیچ  عکس العملی از چشمان 10 مگاپیکسلی این دوربین ها جا نمی ماند. اینطوری خیلی از گناهان صغیره ی شایع در میان دانشجویان ریشه کن خواهد شد.مانند چشم چرانی ها، دست تو بینی کردن، آدامس جویدن و زیر صندلی چسباندن ، تقلب های امتحانی ، چُرت اساتید و دانشجویان و حتی محتوای بلوتوث ها هم . بعله . .
حالا اگر جرات دارید با نصب دوربین ها مخالفت کنید تا موافقت خود را با مسایل ضاله در بالا اعلام کنید.

مطالب مرتبط...
 
امروز ‌پنجشنبه 1 آذر 1403


صفحه اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو تاریخی
دانلود نشریه جریان
گالری تصاویر
جستجوی پیشرفته
تماس با ما
گالری

انتخابات انجمن های علمی و شورای صنفی دانشگاه مازندران -آذر86 14


new-manager 0


barf-sazmanmarkezi 5