سرمقاله (نشریه شماره 2) - د، ا، ن، ش، ج، و |
|
نویسنده سر دبیر
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
تلاش، هيجـان، شـور، فعاليـت، همه و همه از نام دانشجـو جاريست. دانشجويي که در همه ادوار تاريخ حماسه ساز بوده و مبدا همه تحولات. ولي آيا اکنون اين صفات را داريم؟ ظاهرا ديگر از نام دانشجــو چيزي باقي نمانده جز حـروف جدا افتاده "د، ا، ن، ش، ج، و". يعني تنها ترکيب چند حرف! مايي که بايد قشر متفکر وفرهيخته جامعه باشيم. مايي که بايد از شور وهيجان ما همگان به شورو هيجان بيايند. مايي که بايد هسته اصلي دانشگاه تمدن ساز باشيم. ولي اکنون چه هستيم؟ مايي که درکالبد نمرات گير کرده ايم. مايي که بعضي از اساتيد همچون دانش آموزان ابتدايي با ما برخورد مي کنند. مايي که اغلب کارمندان ما را چون مزاحمان مي بينند. مايي که فعاليت غير درسي را کاري عبث و بيهوده مي دانيم. مايي که خواندن کلمه اي بيش ازجزوه استاد مان را وقت تلف کردن مي دانيم. مايي که براي هر کاري وقت داريم، ولي براي خواندن روزنامه وکتاب وقت نداريم. چه شديم؟ کجا هستيم؟ و ما همان هستيم که سر هر موضوعي مدام مي گوييم "به من چه" که فلاني شد مسئول، فلاني شد مدير، اصلا فلاني شد وکيل و نماينده من! فلاني اين کار را کرد و آن کار را انجام مي دهد! به قول معروف "به من چه" اي مي گويي و خود را تبرئه مي کني! و بعد... وقتي آنچه که دوست نداشتيم، اتفـاق مي افتد، تا مي توانيم "غر" مي زنيم که فلاني بلد نيست، که اگر برگردي مي بيني همان "فلاني" را خودت پذيرفته اي! کار اشتباهي صورت مي پذيرد و به يادت مي افتد روزي دانشجويي اعتراض مي کرد وتو "به من چه" اي گفته بودي! واکنون چه بايد کنيم؟ بايد تغيير کنيم... همچون طبيعت... يامقلب القلوب والا ابصار همچون طبيعتي که به تدبير خداوند شروع به زنده شدن مي کند... يا مدبر اليل ونهار ما هم بايد همچون بهار دوباره شکوفا شويم و به تکاپو بيفتيم... يا محول الحول والاحوال و ازخدا بخواهيم که حال ما را به بهترين حال تغيير دهد... حول حالنا الي احسن الحال تا باز هم به خود بباليم که دانشجو هستيم ... دانشجو...
|