در محضر استاد! (2) - استاد الگو؟ |
|
نویسنده _
|
1386/12/20 ساعت 17:42:35 |
وقتی اومدیم دانشگاه و فضا و جو دانشگاه رو دیدیم، اساتیدی که ابهت و جذبه شون آدمـو انگشـت به دهن می کرد. پیش خودمون گفتیم که با گذشتن از سد کنکور (یکی از سدهای موجود جلو پای جوان ها) و اومدن به دانشگاه یعنی ما هم می تونیم این مسیر و طی کنیم و جا پای استادامون بذاریم و شاگردان خلفی برای اونا باشیم. چون اونها هم مثل ما از پشت همین میزها رفتن پشت میز استادی نشستن و مطمئنا برای رسیدن ما به آن جایگاه بهترین راهنما، الگو و حامی خواهند بود، و به ما کمک می کنن تا سختی هایی که اونا تحمل کردن، ما کمتر باهاش درگیر بشیم. با همه این رویاهای شیرین، تحصیل تو دانشگاه رو شروع کردیم و امید زیادی داشتیم. اما با گذشت مدتی دیدیم که زهی خیال باطل! این خبرا هم نیست، چی فکر می کردیم، چی هست! استادی که امید حمایت و راهنمایی ازش داشتیم تا کمکمون کنه تا سختی های راه کمتر بشه، داره موانع جديدي جلوی پامون می ذاره، بجای امیدواری دادن داره نا امیدمون می کنه. بعضی از اساتید که اصلا دانشجو و فعالیت هاشو قبول ندارن. گاهی طوری ما رو نگاه می کنن که انگار موجوداتی پست و بی ارزش هستیم و بعضی ها به قدری جدی و انعطاف ناپذیر هستند که آدم جرات نمی کنه بهشون نزدیک بشه چه برسه به اینکه بخواد باهاشون ارتباط دوستانه برقرارکنه و گرم بگیره یا ازشون کمک بخواد و بعضی حتی از یک جواب سلام گرم هم مضایقه می کنن. یکی نیست بگه بابا شما هم یک زمانی از جنس ما بودین، دانشجو بودین... دانشجو...
|