جریـــــــان حرکت مستقل دانشجویی برای انعکاس صحبت ها، گلایه ها و درد و دل های دانشجویان دانشگاه مازندران در یک محیط صمیمانه به دور از هر گونه جهت گیری بود.
و جریان آنلاین تنها خاطره با هم بودنمان و نگاشت آنچه نگاشتیم.
اکنون با ناراحتی تمام باید بگویم، جریان آنلاین، دیگر بروز نمی شود و آفلاین شد!

   

مطالب تصادفی
 
محبوب ترین ها

Home arrow آرشیو تاریخی arrow معلم بزرگ انقلاب (بخش اول)

معلم بزرگ انقلاب (بخش اول) چاپ
نویسنده حمیدرضا خطیبی   
1386/12/20 ساعت 17:42:35

وشتار حاضر بر اين است که چهره اي از دکتر علي شريعتي (آرمان گراي بزرگ اسلامي براي نسل حاضر ‏که متاسفانه شانس درک محضر اين بزرگوار را نداشته اند) تصوير کند. بدين منظور ابتدا زندگي نامه ‏مختصري از ايشان آورده مي شود و درشماره بعد به اختصار به بررسي آرا و انديشه هاي اين متفکر بزرگ معاصر ‏‏(که به عقيده بسياري پدر ايدئولوژيک انقلاب اسلامي ايران است) خواهيم پرداخت.‏
در يکي از روزهاي سال 1312 نوزادي در خانواده محمدتقي شريعتي (مرد دين و خدا و آموزگاري خردمند) ‏چشم به دنيا گشود. پدرش با ارادت خاصي که به پيشواي بزرگ شيعيان داشت، او را علي نام نهاد. علي دوران ‏کودکي را پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد. شش سال بعد به دبيرستان فردوسي رفت و سپس (به توصيه ‏پدر) دانش سراي مقدماتي را در مشهد به پايان برد. همه آنهايي که علي را از نزديک مي شناختند بدين ‏واقعيت اعتراف دارند که ميان علي 19 ساله با ديگر هم سن و سالانش تفاوتي قابل درک وجود داشت. علي بر ‏خلاف ديگر جوانان علم و آگاهيش به آموخته هايش در دوره دبيرستان و دانش سرا محدود نمي شد، وي با ‏شوقي بسيار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعي پرداخته و در آن سن و سال به آگاهي هاي ‏چشمگيري دست يافته بود که تحصيلات درسي اش اعتبار چنداني در برابر آن آموخته ها نداشت.‏
دکتر علي شريعتي در سال 1334 به دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد وارد شد و رشته ادبيات ‏فارسي را برگزيد.‏
سال 1335 سالي است که با آن مرحله خاصي در زندگي علي آغاز ميشود. در اين سال علي همسري برمي ‏گزيند و با يکي از همکلاسي هايش به نام پوران شريعت رضوي  (خواهر شهيد 16 آذر) ازدواج مي کند. علي از ‏آن تاريخ با بهره مند بودن از صميميت، فداکاري، گذشت و جنبه هاي انساني همسرش، دغدغه خاطري از ‏بابت زندگي خانوادگي نداشت؛ تا جايي که عمده بار مسئوليت زندگي بر دوش همسر فداکارش بود.‏
دکتر علي شريعتي در طول مدت تحصيل در دانشکده ادبيات با علاقه اي خاص به کار تحقيق و پژوهش در ‏زمينه هاي مختلف پرداخت و دست به انتشار آثاري چون ترجمه ابوذر غفاري، ترجمه نيايش و يک رشته ‏مقاله هاي تحقيقي در اين زمينه همت گماشت. اين همه معرفي خصوصيات روحي و جهت فکري و دقت و ‏ارزش کارهاي تحقيقاتي جواني بود که هيچگاه از تفکر، خلق و آفرينش بازنايستاد.‏
دکتر علي شريعتي در سال 1337 پس از دريافت ليسانس در رشته ادبيات فارسي چون شاگرد اول رشته بود ‏براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت.‏
وي جزو معدود دانشجوياني بود که بجا و به موقع براي ادامه تحصيل و برخورداري از امکانات وسيع علمي ‏روانه غرب شدند. او در حالي با فرهنگ و جامعه غربي برخورد     مي يافت که اندوخته اي به نسبت وسيع از ‏فرهنگ ملي و اسلامي در حد يک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنياي پرتلاطم و اقيانوس بيکران فرهنگ ‏غرب برخورد نمود و با قدرت لازم توفيق آن يافت تا به ياري بينش وسيع و موشکافانه اش آنچه را          نمي ‏دانست بياموزد و بضاعت و شناخت علمي خود را در زمينه هاي مختلفي چون: جامعه شناسي، مباني علم ‏تاريخ، تاريخ وفرهنگ اسلامي و بسياري زمينه هاي ديگر غني سازد و با برخورداري از محضر استاداني ‏صاحب مکتب ومتفکراني آزادانديش پا از حريم تحصيلات کلاسيک دانشگاهي بيرون نهاد وقدرت انديشه اش ‏را تعالي بخشيد.‏
دوران اقامت چند ساله شريعتي در فرانسه مصادف بود با يکي از دوران هاي استثنايي و به عبارت ديگر اوج ‏جريان هاي سياسي نهضت ملي ايران بعد از حوادث 28 مرداد 1332 در آن دوران و به خصوص از حدود ‏‏1339 به بعد عمده دانشجويان ايراني در مغرب زمين بعد از سالها خاموشي و سکوت به حرکت درآمده بودند ‏وبا جريان هايي که به رهبري جبهه ملي در ايران به وجود آمده بود همگامي مي کردند. شريعتي در جريان ‏اين تلاش ها با اعتقاد ژرفي که به نهضت ملي ايران وسردار پير آن داشت با نوشته هاي محکم و مستدل و ‏گفته هاي پرارزش خود از جمله مبارزان راستين جنبش ميهن دوستان ايران در مغرب زمين به شمار ‏مي رفت. شريعتي پس از سال ها تحصيل و تحقيق در فرانسه و کسب مدرک دکتري به سوي وطن بازگشت تا ‏مهم ترين و سازنده ترين دوران زندگي پربار خويش را آغاز نمايد.‏
دکتر علي شريعتي پس از بازگشت به ايران مستقيما به زندان رفت و بعد از چند سال به خراسان زادگاه ‏خويش بازگشت، آنجا که جمعي فراوان از دوستان و پيروان مکتب پدر ارجمندش انتظار اورا مي کشيدند. دکتر ‏علي شريعتي به دانشگاه مشهد پيوست و شوق و شوري فراوان در بين دانشجويان به وجود آورد. در فاصله اي کوتاه شريعتي پا از محدوده دانشگاه ‏فراتر نهاد و در پي دعوت مشتاقان و علاقه مندان خود به مراکز آموزشي مختلفي گام نهاد و با انجام ‏سخنرانيهاي علمي و روشنگرخويش حال و هواي خاصي به وجود آورد.‏
سال 1348 را بايد سالي مهم در تاريخ زندگي دکتر علي شريعتي و در تاريخ حوادث سال هاي اخير وطن به ‏شمار آورد. در اين سال است که درهاي حسينيه ارشاد به عنوان يک مرکز فرهنگي اسلامي به روي همه ‏مردم و به خصوص جوانان گشوده مي شود و پس از سالهاي دراز سکوت و سکون، موج دوست داران علم و ‏جويندگان حقيقت به سوي اين محفل سرازير مي گردد.‏
در اين محل است که دکتر شريعتي با قدرت و نيروي کم نظيري هر هفته ساعت ها به گفتار مي نشيند و در ‏مباحث مختلف سخن مي گويد. او با کنجکاوي و ديدي وسيع از يک سو به تجزيه و تحليل تاريخ وطنش، تاريخ ‏جهان اسلام، چهره هاي مقدس و شخصيت هاي بزرگ اسلام پرداخت و از سويي ديگر با ظرافت و بينشي ‏خاص به توجيه چگونگي حيات جامعه کنوني وطنش، ضعف هاي آن، نابساماني ها، پريشاني ها و بالاخره ‏جنبه هاي انحطاطي آن اقدام نمود و با شجاعتي کم نظير کوشيد تا مردم و بخصوص نسل جوان را از واقعيت ‏هاي دردناک سرزمين خويش آگاه کند، جامعه هويت از کف داده وطـن را با اصالـت هاي فرهنگـي خويش آشنا   ‏سازد.‏
دکتر شريعتي با آن چهره آرام وخضوع خاصش، زماني که با مردم مواجه مي گشت و رودررو قرار مي ‏گرفت، گرم مي شد، مي خروشيد وچون تند بادي توفنده همه را به هيجان مي آورد. استحکام کلام، بافت ‏منطقي جملات با اتکا به پشتوانه فني وعميق فکريش هر شنونده اي را در کوتاه ترين مدت سراپا گوش مي ‏ساخت و در نيمه راه گفتار تحت تاثير قرار مي داد وسپس به هيجان مي آورد. دکتر شريعتي با تلاش خستگي ناپذيرشب ها تا صبح سرگرم خواندن و نوشتن بود وروزها بعد از مدت کمي ‏استراحت به سخن گفتن مي پرداخت. هرچه بيشتر مي نوشت و مي گفت اقبال مردم و جامعه به او بيشتر مي شد ‏و درعوض دشمنان دين وملت را به هراس مي انداخت، به همين دليل به کار استادي وآموزش اش درداشگاه ‏مشهد پايان دادند وبه عنوان عنصر نامطلوب از تدريس او جلوگيري به عمل آوردند. زماني بعد از ادامه ‏سخنراني هاي او در حسينيه ارشاد نيز جلوگيري شد وکمي بعد خود حسينيه ارشاد هم تعطيل گشت تا ديگر ‏مردم اميدي به شنيدن سخنان دکتر شريعتي نداشته باشند.‏
شريعتي که دور از مردم بودن و در خاموشي به سربردن برايش زجري بزرگ بود با تمام اين ناراحتي ها ‏ساخت و خود را با نوشتن هرچه بيشتر مشغول داشت، ولي بدانديشان و دشمنان مردم را اين همه بس نبود ‏و سرانجام در مهر ماه سال 1353 به زندانش افکندند ومدت 18 ماه اورا در سلولي کم نور وتنها قرار دادند.‏
دکتر شريعتي در 25 ارديبهشت سال 1356 تهران را به سوي اروپا ترک گفت و راهي فرانسه شد به اميد اين ‏که به زودي با پيوستن همسروفرزندانش به او دوران جديدي از زندگيش را آغاز کند و بتواند به خلق آثاري ‏بيشتر، قوي تر و روشنگرانه تر     بپردازد.‏
سرانجام روز 29 خرداد 1356 فرارسيد. دکتر که به شوق ديدن اعضاي خانواده اش به انگلستان آمده بود ‏عملا حالتي از شوق وتشويش داشت. دکتر در آن روزدر انتظار همسر و فرزندانش بود، اما زماني که هواپيما ‏در فرودگاه لندن به زمين نشست دکتر خود را در برابر دو دخترش يافت و مطلع شد که همسر وفرزند کوچک ‏او اجازه خروج نيافته اند.‏
شريعتي هم چنانکه به همه اميد مي داد در آن شب هم کوشيد به بچه ها اميد واطمينان دهد تا هيچ احساس ‏ناراحتي نکنند و با خيال راحت به بستر روند. خود او هم به عادت هميشگي به اتاق مجاور (خانه اي در ساوت ‏همپتون) رفت تا به سفر فکريش ادامه دهد، باشد که از اين سير و سفر ارمغاني جاويدان کرامت کند انسان ها را، ‏ولي دست تقدير بازي هاي ديگري در آستين داشت. دشمن(همچنان که انتظار مي رفت) به دسيسه چيني ادامه ‏داد، اينکه بازي چگونه انجام گرفت از جمله       معما هايي است که وجود دکتر را چون هاله اي در برگرفته است.‏
آري اين چنين بود که قلب دکتر شريعتي از کار افتاد، اوکه هرگز به بيماري قلبي دچارنبود طعمه مرگ گرديد ‏و چراغ پرفروغ زندگي پربارش در زماني که مي رفت تا از آن پس در اوج پختگي وتوانايي فکري و عملي ‏ساليان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمين و فرهنگ خويش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت ‏وياران وفادارش را در غم از دست دادن عزيزي چون او سوگوار ساخت.‏
پيکر پاک دکترشريعتي پس از پشت سرگذاشتن مشکلات فراوان در 5 تير 56 از لندن به دمشق حمل شد ‏و سپس بر روي دوش بسياري از زوارايراني و       شخصيت هايي چون امام موسي صدر، ابومازن، مفتي  شام، ‏توليت آستان حضرت زينب (س) ونمايندگان بسياري از تشکل ها همچون نهضت آزادي، روحانيون مبارز و انجمن ‏اسلامي دانشجويان در آمريکا تشييع شد و در قبرستان عمومي که در 50 متري صحن حضرت زينب(س) ‏قرار دارد پس از اقامه نماز توسط امام موسي صدر به خاک سپرده شد.‏

‏                  اين کفش تنگ وبيتاب فرار، عشق آن ‏
‏                             سفر بزرگ ... آه!  چه مي کشم، چه خيال انگيز
‏                                          و جان بخش است: "اين جا نبودن" ...  ‏
                                                                                             کوير

* ادامه اين مطلب درشماره بعدي تحت عنوان بررسي آرا وانديشه ها به چاپ مي رسد.‏

 
امروز ‌چهارشنبه 14 آذر 1403


صفحه اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو تاریخی
دانلود نشریه جریان
گالری تصاویر
جستجوی پیشرفته
تماس با ما
گالری

جشن دانش آموختگی مدیریت 84 38


تصویر مراسم و همایش دانشگاه مازندران 16


جشن دانش آموختگی مدیریت 84 7