معلم بزرگ انقلاب (بخش پایانی) |
|
نویسنده حمیدرضا خطیبی
|
1387/02/21 ساعت 09:00:00 |
"و نوشته هايم نيز به سه گونه : اجتماعيات، اسلاميات و کوير يات. آنچه تنها مردم مي پسندند : اجتماعيات و آنچه هم من و هم مردم :اسلاميات و آنچه خودم را راضي مي کنه و احساس ميکنم که به آن، نه کار- و چه مي گويم؟ نه نويسندگي، که زندگي ميکنم : کوير يات." شناخت انديشه دکتر علي شريعتي از راههاي گوناگون با توجه به عوامل موثر در انديشه او و نوع و ميزان مشارکت هر يک از آنها امکان پذير است : 1) شرايط اجتماعي، سياسي،اقتصادي و فرهنگي جامعه اي که دکتر علي شريعتي در آن زندگي مي کرده است، جهت دهنده به انديشه او بوده است.پيش فرض حاکم به ذهن او که در واقع نمودي از ايران آن زمان است همان در حال گذار بودن ايران است. حالت گذاري که به اعتقاد او موجب پيش آمدن ساختار دو گانه در عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي شده است. البته بايد گفت که دکتر علي شريعتي به عنوان متفکر تنها به تشريح مسائل نمي پرداخت، بلکه او سعي داشت تا به راه حل ها نيز بپردازد. ذهن او هميشه به اين راه سوال معطوف است :"چه بايد کرد؟" 2) شناخت آرا وانديشه هاي شريعتي از راه هاي ديگري نيز ممکن است، يکي از آنها بررسي محتواي انديشه اوست. در اين نگاه بيان عناصر اساسي انديشه دکتر علي شريعتي از قبيل معرفت شناسي، روش شناسي و . . . مي تواند راه گشا باشد. به لحاظ اينکه دکترعلي شريعتي نيز مانند ديگر متفکران در گذر زمان در جهت باز سازي انديشه خود بر آمده است، ملاحظه زمان به عنوان يک عنصر و پارامتر عمده در تحول انديشه او بايد مورد توجه قرار گيرد. 3) مي توان از دريچه مقايسه، بخشي يا کليت انديشه او را با افراد ديگري چون مارکس، مطهري، جلال آل احمد و. . . مقايسه نمود و ضمن اينکه از انديشه شريعتي اطلاع حاصل کرد، مي توان با توجه به شرايط جديد فرهنگي و فکري در جامعه در بازنگري انديشه وي به ديدگاه هاي جديدي دست يافت. 4) از طريق بررسي آرا و نظريات کساني است که خود را پيرو شريعتي قلمداد مي کنند. در اين جهت گيري مي توان انطباق پذيري انديشه شريعتي با شرايط جديد، ميزان تجديد نظرهاي اعمال شده و نقدها و قوت هاي انديشه او را باز شناخت. 5) يکي ديگر از راه هاي بررسي انديشه شريعتي بيان ميزان اثرگذاري انديشه وي به جريانات اجتماعي در ايران از قبيل تحول و انقلاب مي باشد. از اين دريچه مي توان ميزان ارتباط انديشه شريعتي با شرايط را بازگو نمود و در نهايت از موضوعاتي چون شريعتي وزمان, شريعتي و آينده، شريعتي و انقلاب و . . . بحثي به ميان آورد. پس از شناخت انديشـه هاي دکتر علـي شريعتـي بايد گفت دو دسته از عوامـل نقش عمده اي در شکل دهي به انديشه وي ايفا کرده اند : الف) عوامل خارجي مثل شرايط بين الملل، مکاتب سياسـي، تغييرات اجتماعـي دهه 60 و 70 اروپا، بروز و ظهور مارکسيسم، اومانيسم، اگزيستانسياليسم و. . . ب) عوامل داخلي مثل ملي شدن نفت، قيام 15خرداد، رابطه اسلام و مارکسيسم، غرب زدگي، روشنفکري در ايران و . . . البته خود دکتر علي شريعتي براي جلوگيري از تحريف، کج روي و نقل قول هاي نادرست از انديشه اش اصول مکتب فکري خود را بدين شرح توصيف مي کند : 1) در برابر استعمار و امپرياليسم سرخ و سياه تکيه گاهم "مليت" است. 2) در برابر سلطه فرهنگي غرب تکيه گاهم " تاريخ و فرهنگ خودم ". 3) در برابر مارکسيسم، اگزيستانسياليسم، تصوف شرقي، عرفان هندي،اومانيسم غربي و همه موج ها يا جريان هاي ايدئولوژيک گذشته و حال: " اسلام ". 4) از ميان همه فرق و احزاب : " تشيع ". پس از بيان مقدمه اي کوتاه حال به بررسي قسمتي از آراي دکتر علي شريعتي که تاثير به سزايي در به ثمر رسيدن انقلاب دارد ( اين تاثير تا جايي است که برخي وي را " رهبر ايدئولوژيک " انقلاب اسلامي 57 در ايران مي دانند )مي پردازيم. خواننده گرامي توجه دارد که بررسي انديشه دکتر علي شريعتي از حوصله اين نوشتار خارج است و در ضمن نگارنده نيز اهليت اين کار را در خود نمي بيند. به قول مولانا: "گر بريزي بحر را در کوزه اي چند گنجد قسمت يک روزه اي" آشنايي دکتر علي شريعتي با مارکسيسم سبب شد خوي انقلاب و اصلاح گري در انديشه وي رشد کند، اما نه به شدت مارکسيسم . چرا که شريعتي معتقد بود انقلاب سريع نه تنها چيزي به دست نمي دهد بلکه به شدت دچار عقب گرد خواهيم شد. اين خوي انقلابي گري باعث شد که وي به دنبال ايدئولوژي يا راهنمايي براي اين انقلاب بزرگ باشد. انديشه شريعتي متعالي تر از اين بود که بتواند جنبه تاريخي مارکسيسم را دليلي براي انقلاب بداند. از طرفي وي بر اين راضي نشد که جوانان ايراني با الگو برداري از کاسترو و چه گوارا دست به انقلاب بزنند به همين دليل وي به سراغ الگويي رفت که در آن سالها در ميان هياهوي مارکسيسم و امپرياليسم کاملا فراموش شده بود و در کنج اذهان خاک مي خورد. دکتر علي شريعتي با در دست گرفتن اين اسلحه پنهان گوهر گمگشته ايرانيان را برايشان از ميان سالها گذر زمان يافت : " تشيع ". از نظر دکتر علي شريعتي تشيع يک حزب تمام عيار است حزبي که سرداراني چون علي، سلمان, ابوذر و . . . دارد. حزبي که به دليل فطري بودنش يک سر و گردن بالاتر از توده قرار مي گرفت. همين خصوصيت باعث شد که اين انقلاب، " اسلامي" خوانده شود و حکومتي که بعد از آن بايد شکل مي گرفت " جمهوري اسلامي". به وجود آمدن ايدئولوژي تشيع باعث شد که مردم به صورت ناخودآگاه بتوانند رهبران اين انقلاب را ابوذر و سلمان هاي ديگري ببينند و به راحتي زمام امور خود را به دستشان بسپارند. اين سخنراني ها و بيانات دکتر علي شريعتي بود که حماسه 17 شهريور را زنده کرد و ميوه 22 بهمن را بر درخت انقلاب نشاند, حيف که خود نبود تا ببيند. دکتر شريعتي بارها وبارها اعلام کرده بود که برهه, برهه انقلاب است و نه بحث هاي روشنفکرانه. او انقلاب را نبردي خونين و پر آسيب مي دانست تا نابودي "تثليث" : مالکيت خصوصي، نظام پادشاهـي خودکامه و نهاد روحانيت قشري. او از روشن انديشان مسلمان مي خواست تا مسئوليـت تاريخي خود را در رهبـري و نيز درگيري در وظيفـه اجتماعي- سياسي "امر به معـروف و نهي از منکـر" بر دوش گيرند. شريعتـي از امـت اسلامي مي خواست تا گروهي ويژه و مسئول از ميان خود تشکيل دهند. اولين گروه را "امـت برتـر" مي خواند. وي تا جايي پيش رفت که در فتواگونه اي عليه نظـام شـاه اعلام کرد : " آنها که مبارزان درگير نبرد براي برپايي برابري و داد را ميکشند کافر و دشمنان خداوندند." موضع دکتر شريعتي در قبال رهبري انقلاب نيز روشن است, وي معتقد بود که در زمان غيبت امام، "شيعيان آگاه" مسئول گزينش دادورزترين و پر دانش ترين تن براي رهبري خود در درازناي دوران نبردند. اين مفهوم پيش گزاره اي و شرطي براي گزينش مردمي رهبر بيانگر دگرگوني مهمي در نگره سياسي وي نيز هست. دکتر علي شريعتي همواره به انديشه گزينش رهبر پرداخته بود. او نخست از تاييد بي چون و چراي رهبري انقلابي و "مردم سالاري هدايت شده" سخن مي گفت که در آن رهبري امري سرشتين است و رهبر به گونه اي طبيعي از ميان مردم برميخيزد. وي درست يک سال پيش از پشتيباني از ديدگاه "رهبري به گزينش مردم" اين بحث را کرده بود که در دوران غيبت تنها روحانيون و علماي ديني حق برگزيدن رهبر را دارند. او در واپسين سخنراني خود در ارشاد پس از سالي از درگيري تند زباني با روحانيون پوسته گرا در نونوشتاري پشتيباني خود را از رهبري گزينش شده به دست مردم ابراز داشت, بي آنکه اشاره اي به لزوم سپردن اين مسئوليت از سوي مردم به روحانيون بکند. پس از بررسي ايدئولوژي انقلاب و الگوهاي آن از ديدگاه دکتر شريعتي و بيان ديدگاه وي در مورد لزوم صورت گرفتن انقلاب در جامعه آن روز و نيز جهت گيري شخص دکتر علي شريعتي در مورد مسئله مهم رهبري و روحانيت رهبر در انتها به بررسي يک گروه کامل انقلابي از نظر دکتر علي شريعتي خواهيم پرداخت. در فاصله سخنراني " شهادت" در تاريخ 7 اسفند1350 تا بسته شدن حسينيه ارشاد، شريعتي آرام آرام کنش اجتماعي- سياسي مجاهدين (نخستين) را به عنوان سرنموني شايسته پيروي براي همه روشنفکران مسلمان برشمرد. وي با "امت برتر" خواندن مجاهدين کوشيد ثابت کند که آنها حزب سياسي آرماني شيعه را برپا کرده اند. شريعتي بحث کرد که واژه امت يا جامعه اسلامي آنچنان که در قرآن به کار رفته است با مفهوم نوين حزب برابر و يکسان است. او با اشاره به مجاهدين به عنوان نماد امت برگزيده اسلامي که به خلق پيوسته اند چنين گفت که اين سازمان با يک حزب سازمان يافته و مسئول برابر است. جهان بيني اين حزب که "معروف"هايي را که مردم بايد به انجام آنها فرمان داده شوند و "منکر"هايي که بايد براي آنها حرام باشد, مشخص مي کند با معروف ها و منکرهاي مورد نظر شريعتي بسيار همانندي دارد. ويژگيهاي اين آموزه اي که دکتر علي شريعتي تبليغ مي کرد و مجاهدين (در آن مقطع) به آن عمل مي کردند بر "جهاد"، "خودسازي انقلابي"، "حکومت مردم"، "رهبري از بالا در دوران انقلابي"، "اطاعت سازماني"، "جامعه اي بي طبقه" و "از ميان برداشتن مالکيت خصوصي، انباشت خصوصي سرمايه و بهره کشي" استوار بود. در حالي که مجاهدين، رزمندگان روشن انديش مي آفريدند, مکتب شريعتي روشن انديشان را راهنمايي، برانگيخته و بسيج مي کرد. لازم به ذکر است مجاهديني که دکتر شريعتي آن ها را يک حزب اسلامي مي دانست، مجاهديني چون حنيف نژاد را شامل مي شد. همان طور که همه مي دانيم مجاهدين پس از يک چرخش در سال 1360 به مارکسيسم گرويدند و متاسفانه دکتر شريعتي از دست رفت و ديدگاه او در مورد چرخش ايدئولوژيک مجاهدين ( از اسلام به مارکسيسم ) مثل خيلي از امور ديگر بعد از انقلاب کاملا روشن نيست. در پايان بايد گفت که نگارنده در حد اهليت خويش سعي کرده است تا گوشه اي از درياي انديشه دکتر شريعتي را بکاود. اميد است به مغارت نگارنده ببخشاييد و از حقارت وي ملول نشويد. چرا که : " آب دريا را اگر نتوان کشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد"
منابع: 1) رهنما، علي. مسلماني در جست و جوي نا کجا آباد. ترجمه کيومرث قرقلو. انتشارات گام نو. 2) رهنما، علي. چهره نگاري سياسي دکتر علي شريعتي. ترجمه مجيد نکودست. انتشارات حسينيه ارشاد. 3) شريعت رضوي، پوران. طرحي از يک زندگي. انتشارات چاپخش. 4) سعيدي، جعفر. شريعتي از ديدگاه شخصيت ها. انتشارات اشراقيه. 5) شريعتي، علي. مجموعه آثار در 35 جلد. دفتر نشر آثار معلم شهيد دکتر علي شريعتي. 6) آزاد ارمکي، تقي.انديشه اجتماعي متفکران مسلمان. نشر جهاد وابسته به جهاد دانشگاهي.
|