سوسک ها برای که ترانه می خوانند |
|
نویسنده _
|
1387/03/12 ساعت 09:00:00 |
3شماره گلايه، 3شماره نقد، 3شماره اعتراض، 3شماره… ديگه بسه. ديگه کاغذ سياه کردن و با پول خودت چاپ کردن واسه زير سوال بردن کارآمدي يه مسئول کافيه!!! بقيه دلگويه ها باشه واسه زماني که واسه يکي به اسم دانشجو تره خورد بشه. باشه واسه زماني که حرف يکي به اسم دانشجو پشيزي ارزش داشته باشه، باشه واسه زماني که… اما تکليف اين شماره چهارمي چي ميشه؟ يواش يواش داريم به انتها مي رسيم. ذهنامون پر از دردها و گله هاست. پر از حرفايي که خيلي دوست داشتيم بزنيم. حرفايي که يا جرات زدنش رو نداشتيم يا اگه داشتيم سنگ صبوري واسه گفتنش پيدا نکرديم. بي نظمي ها و بي برنامگي ها رو ديديم و لب فرو بستيم. ناعدالتي ها رو ديديم و دم برنياورديم. حتي با ديدن ضعيف کشي ها محکوم به سکوت شديم. آره… هميشه يه خط قرمزي وجود داشت که عبور از اون کارِت رو حواله مي داد با کرام الکاتبين. داشتم مي گفتم به آخر خط نزديک شديم. حتي ضرب المثل تا 3 نشه بازي نشه هم افاقه نکرده. جبر حاکم ايجاب مي کنه بي خيال همه چي شيم. بي خيال همه ي چيزايي که… شاعر حرف قشنگي ميزنه: تا اين برادران ريا کار زنده اند تا اين گرگ سيرتان خطا کار زنده اند يعقوب درد مي کشد و کور مي شود يوسف هميشه وصله ناجور مي شود اما قبل رفتن به اين فکر مي کنم حالا که زورمون به بالايي ها نرسيده، حالا که مطمئن شديم ميخ آهنين به اين سادگي ها توي سنگ فرو نمي ره، حداقل اين شماره آخري يه تلنگري به خودمون بزنيم. يه تلنگر به دانشجو. يا تلنگر به اونايي که با اسم کمک به دانشجو يه آلونکي توي دانشگاه به خودشون اختصاص دادن و مشغول کار شدن. اونايي که خيلي قشنگ بلدند اداي بزرگترا رو دربيارن. اونايي که خيلي قشنگ حرف مي زنن اما متاسفانه فقط حرف مي زنن. اونايي که ازشون هيچ بخاري بلند نميشه، اما کار سطح پايين ديگري رو قشنگ بلدند نقد کنن. اونايي که اينقدر از صراط مستقيمشون فاصله گرفتن که خودشون عامل فروپاشي تشکلشون شدن. اونايي که حتي تو گروه و تشکل خودشون هم با هم نيستن. يک کلام ختم کلام: اونايي که هدفشون با عملشون فرسنگ ها فاصله داره. دوست عزيز، ببخشيد جناب دانشجوي مسئول نما!! بنده قصد توهين ندارم يا قصد ندارم ماهيت کارت رو زير سوال برده باشم. اما فکر نمي کني يکي دوسال براي نشون دادن توانايي هات کافي بوده باشه و حالا بهتره کنار بري و ببيني بقيه چيکار مي کنن؟؟؟ فکر نمي کني از غفلت دانشجو سر قضيه ي به پايان رسيدن مسئوليتت نبايد سوء استفاده کرد و وظيفه داري بعد از يک سال ناکارآمدي دست دار و دستت رو بگيري و زحمت رو کم کني؟؟؟ فکر نمي کني اين همه دانشجو سر بي کفايتي شما دارن از بهترين چيـزايي که بايد داشتـه باشن، بهتـرين خبــرايي که بايـد به موقـع به گوششون برسه محروم مي شن؟؟؟ فکر نمي کني ديگه کافيه؟؟؟ شرمنده از اين همه صراحت؛ ولي حق بده وقتي يه بزرگتر جلوي بچه يه کار زشت انجام بده توقع نداشته باشه بچه ياد نگيره. ما توي اين چند ساله خوب ياد گرفتيم وقتي زورمون به اصل کاري نرسيد، واسه توجيه خودمونم که شده ضعيف تر رو انتخاب کنيم و کاسه کوزه رو سر اون بشکونيم. آره جونم از اين حرفا خيلي زياده. اينقدر زياده که... اما دم دماي رفتنه. شمارش معکوس شروع شده. سال تحصيلي يواش يواش داره تموم ميشه و ظاهرا توي اين مدت کم هم نبايد انتظار تحولات آنچناني رو داشت. بچه هاي جريان کوله بارشون رو بستن. خوب يا بد، تلاششون بر اين بود که بدون جانب داري از گروه و حزب خاصي حرف دل دانشجو رو تکرار کنن. اينکه اين چند شماره چاپ بشه چقدر سختي کشيدن مهم نيست. اينکه حرفاشون چقدر روت تاثير گذاشته، واسشون خيلي اهميت داره. عرفه که در آخر هر حرف و سخني دعايي بشه: کاشکي يه روزي بياد که يه جماعتي از دانشجو، يه صنفي رو تشکيل بدن که بدون هيچ غرض ورزي و تعصب بيجا هدف و عملشون فقط رضاي خدا و دانشجو باشه. آره تصور قشنگيه حتي اگه تصور کردنش يِکم سخت باشه. در آخر کاشکي يه روزي بياد که نه دانشجو و نه هيچ کس ديگه اي مصداق اين شعر دکتر علي صفايي حائري(عين.صاد)، قرار نگيره: قورباغه ها بي اعتنا به وسعت هستي در کنار باتلاق ها با کثافتها پيمان بسته اند به گل ها و کرمها قانع هستند سوسکها برايشان ترانه مي خوانند قورباغه هاي مست سرشار از شادي و خيال روي دو پا نشسته شکسته شکسته مي خوانند... اينجا بهشت ماست اينجا بهشت برين است.
|