نویسنده حسن محمدی
|
1387/03/12 ساعت 09:00:00 |
کلاس هاي دروس عمــومي او بخصــوص کلاس هاي نهج البلاغه اش جزو پرمتقاضي ترين کلاس هاي عمومي دانشگاه محسوب مي شد، در هنگامه ي انتخاب واحد، دروس ارايه شده توسط حليمي اولين کلاسي بود که ظرفيتش تکميل مي شد، اين همه محبوبيت کلاس هاي حليمي بيش از همه ناشي از منش وسلوک او با دانشجويان بود، استادي که رفتاروصحبت هايش در کلاس متمايز از ساير کلاس هاي خسته کننده و تکراري دروس عمومي بود، استاد چه از همان ابتداي جلسه که سخنش را با خواندن کلام خدا شروع مي کرد وچه درطول کل کلاس که خنده هاي بلند وخاص، اصطلاحات ومتلک هاي طنز خود را به کار مي برد، بي رمقي وبي توجهي اي را که اکثر دانشجويان در کلاس هاي عمومي دارند، مي زدود. بخش ديگري از محبوبيت حليمي فارغ از خوش اخلاق بودن ورفتار نوع دوستانه اش به دليل سخناني بود که او ضمن درس بيان مي کرد، "حضرت عباسي" تکيه کلام حليمي ونقل محافل دانشجويان بود. حليمــي معمولا با مصـداق ها و نمونه هاي ملموس مباحث نهج البلاغه را درس مي داد ومثال هايش از زندگي روزانه وتجربيات شخصي اش بود، از دوران نامزدي با همسرش، توصيه هاي پدرش به او درجواني و بسياري از مسائل خصوصي زندگي اش را صادقانه و با روايت شيرين خودش بدون هيچ واهمه اي در کلاس هاي درس طرح مي کرد و همين نوع سلوک هاي صميمانه و منحصر به فردش باعث مي شد که بسياري از دانشجويان در خارج از کلاس درس او را مشاوري بدانند که مي تواند راهنمايي خوب براي مشکلاتشان باشد. اتاق حليمي در گروه معارف معمولا شاهد دانشجوياني بود که با اميدواري براي مشورت با او به خاطر مشکلات روحي و رواني شان نزدش مي رفتند وحليمي نيزبا دلسوزي پدرگونه اي تمام همتش را براي کاهش و از بين بردن ناراحتي ها و مشکلات شخصي، خانوادگي و دانشگاهي واجتماعي آنها به کار مي بست. حليمي از همين مراجعات و مشاوره هاي خصوصي که دانشجويان با او داشتند، دريافته بود که بسياري از دانشجويان جديد الورود به هنگام ورود به دانشگاه با مسائل و مشکلاتي مواجه مي شوند که کل دوران تحصيلي و زندگاني آنها را تحت تاثير قرار مي دهد، همين تجربيات موجب شده تا در آغاز هرسال تحصيلي در اوايل ترم جلساتي با موضوع "عشق و ازدواج" براي دانشجويان جديد الورود ترتيب دهد و آنها را نسبت به اتفاقات محتملي که برايشـان رخ خواهد داد، آگاه و راهنمـايي کند. حتي همين جلسات ساليانه ي او هم جزء پرمخاطب ترين برنامه هايي است که در دانشگاه برگزار مي شود. اما آن حليمي محبوب و مهربان حال تغييراتي کرده، ديگر کمتر مي توان اورا در پرديس دانشگاه و کلاس هاي درس يافت، آن اتاق پررونق و درِهميشه بازش بر روي دانشجويان ديگر کمتر گشوده مي شود، استاد ديگر واحد هاي اندکي را تدريس مي کند و هرروز فاصله اش از دانشجويان بيشتر و بيشتر مي شود، دانشجـويان سال بالايي فقـط خاطراتـي از او در کلاس هاي نهج البلاغه در ذهن دارند و دانشجويان جديد هم بيش آنکه در کلاس هايش با برخوردهاي صميمانه ي او مواجه شوند، نامي دلهره آور از او به عنوان رئيس حراست مي شنوند. حاجي ديگر بيشتر وقتش را در سازمان مرکزي و در گفتگو با کارمندان و جلسات سپري مي کند، کمتر اتاقش در گروه معارف دانشگاه را بروي دانشجويان مي گشايد وکمتر خود دانشجويان براي چاره جويي مشکلاتشان پيش او مي روند، حاجي ديگر از احوال دانشجويان و دانشگاه نه مستقيما ازخودشان بلکه توسط گزارش هايي در طبقه ي سوم سازمان مرکزي مطلع مي شود که توسط همکارانش در حراست دانشکده ها براي او ارسال مي شود. دانشجويان ديگر با اميدي در دل و داوطلبانه براي مشورت نزد او به اتاقش در گروه معارف نمي روند، بلکه حاجي خود آنها را به طبقه ي سوم سازمان مرکزي فرا مي خواند ودانشجويان بايد با اضطراب و نگراني در دل، پله هاي پيچ درپيچ و لغزان را تا اتاق جديد حاجي در حراست سازمان مرکزي طي کنند. حاجي را ديگر همه به عنوان رئيس حراست مي شناسند، تا آن استاد محبوب دانشجويان، سابقه ي کوتاه حراستي او بر سابقه ي چندين ساله ي استادي اش غالب شده اما هنوز هم هستند کساني که معتقدند حاجي خوش قلب تر ورئوف تر از تصويري است که از او به عنوان رئيس حراست در ذهن ها نقش بسته، آنها معتقدند ساختار اداري سازماني باعث شده تا حاجي تغيير کند وگرنه اوکسي نيست که همه آنچه که به او نسبت داده مي شود واقعا وبه تمامي ناشي از خود او وعقايد ورفتارش باشد. آن هنگام که شوراي صنفي دانشکده ي انساني با زحمت فراوان جلسه گفتگويي بين رئيس، معاونان دانشگاه و حاجي ترتيب داده بود خيلي از دانشجويان خوشحال بودند که سرانجام خواهند توانست استاد محبوبشان را در جمع خود ببينند و با او سخن بگويند، ولي درآخرين لحظات حاجي در آن جمع حاضر نشد و همان فرصت محدود گفتگوي مستقيم او با دانشجويانش هم از بين رفت، خيلـي ها آن اتفـاق را نقطـه پايانـي براي تمام خوش بيني ها واميدشان نسبت به حاجي تلقي کردند، ولي بازهم حاجي پس از چند ماه ثابت کرد که هنوز همان حليمي است، حاجي پذيرفت که با نشريه دانشجويي چار ديواري مصاحبه کند، مصاحبه ي حاجي کوتاه بود ولي بازهم با همان صميميت و صفاي سرکلاس هايش از دغدغه هايش سخن گفت، هنوزهم مي شد با خواندن کلمات بي روح مصاحبه ي حاجي بر روي کاغذ، لحن وکلام آشناي او را در ذهن مجسم کرد. حاجي گفت:" نادانسته هاي دانشجويان بسيار است ولي پرسشگري آنها بسيار اندک است، مراجعه به دفاتر اساتيد بسيار کمرنگ است"، اين جمله ي حاجي نشاني از همان نگراني هايش براي دانشجويان جديد الورود دارد و در ادامه نيز گويي خود مي دانست که مراجعه به اتاق او هم به عنوان يکي از اساتيد گروه معارف کمرنگ شده است، اي کاش اتاق حاجي همان رونق پيشين را داشت. اما حاجي از تصميم هاي جديدش هم گفت، از اينکه چرا عوض شده است، از اينکه چرا ديگر همان استاد محبوب نيست، استادي که راهنمايي ها و مشورت هايش چراغي براي بسياري ازدانشجويان بود، حاجي پس از آنکه به سير نزولي دانشگاه اشاره کرده گفته:" با جلسات مختلفي که با رئيس دانشگاه و معاونين مجتمع ها و دانشکده ها داشته ايم، به امر پيشگيري مبادرت کرده ايم." آري حاجي خود نيز مي گويد که هيچ گفتگويي با دانشجويان نداشته و يا حداقل با اساتيد، حاجي خود هم مي داند که براي دانشجويان بدون مشارکت خود آنها تصميم گرفته و مسلما اين را هم مي داند که اگر مشارکت دانشجويان نباشد، هيچ يک از برنامه هاي مرتبط با آنها نتيجه اي در بر نخواهد داشت. حاجي گفت: "همه اين ضعف هايي که در دانشگاه هست من از ضعف حراست مي دانم"، اگر اين گفته ي حاجي را در کنار جمله ي پيشينش در مورد سير نزولي دانشگاه بگذاريم بهتر و بيشتر مي توان به دغدغه هاي حاجي پي برد، حاجي مي گويد: "به نظر من حراست هنوز از همه ي توانمندي هاي خود استفاده نکرده، خوب کار نکرده"، حاجي نگران عمکردش است نگران آنچه که حراسـت تا کنون انجام داده وجواب نداده، هنوز دانشگـاه سير نزولي اش را مي پيمايد، ازاين جمله حاجي تا حدي هم مي توان فهميد که چرا تمام وقتش را صرف حراست کرده و بيشتر از دانشگاه فاصله گرفته، حاجي فکر مي کند که حراست ضعيف عمل کرده و حال در تلاش است تا تغيير رويه اي در حراست دهد، بايد منتظر بود و ديد که آيا حاجي بيشتر در همان صحبـت هاي کلاسـش وگفتگو با دانشجـويان منشا خير بود يا درجلسات اداري و گفتگو با مسئوليـن دانشگـاه و دانشکده ها؟ بايد منتظر بود وديد آيا حراستي ها و حاضران در جلسات اداري هم به اندازه ي دانشجويان حاضر در کلاس هاي حاجي از طريق ايده ها و اشارت هاي او مي توانند راه حلي براي مشکلات ومسائل بيابند؟ حاجي در پايان مصاحبه اش مي گويد: "دوست دارم چند نکته را براي دل خودم به دانشجويان عزيز و ارجمند عرض کنم"، حاجي اين روزها خيلي دل نگران است. حاجي نگران خيلي چيزهاست ولي فرزندان دانشجويش تنها نگران يک چيزند، آنها نگران حاجي هستند که فکر مي کنند خيلي عوض شده است. اين روزها حاجي روزهاي سختي را سپري مي کند، حاجي تنها تر از هميشه شده وديگر دوشادوشش را دانشجويان احاطه نمي کنند. حاجي؛ گفتـه اي: "الحمد الله تصميـم اشتباه نداشتيم" ولي حضرت عباسي همه ي ما اشتباه مي کنيم، حتي من هم اشتباه مي کنم...
|