نویسنده بهمن شکری
|
1386/09/17 ساعت 18:14:28 |
کلاس، دانشکده، بوفه، زمین چمن، سلف خوابگاه و دانشگاه، اردو، بازی های خوابگاه، دریا، رودخونه، سینما شقایق، فوتبال سالنی، استادها، سایت، کتابخونه، نمازخونه، شب زنده داری ها، همکلاسی ها، آلاچیق، آمفی تئاتر، همایش ها، تحصن ها، پروژه ها و تحقیق ها، سازمان مرکزی، سرویس ها، خرو پف بچه ها، پریدن روی تخت دوم، جشن پتو، شلخته بازی بچه ها، درس خوندن (و یا نخوندن!) بچه ها، سالن مطالعه، قضیه مداد رنگی!، غذاهای سلف، سالن تلویزیون، گربه های خوابگاه و... همه اینا رفتنی حالا 8 ترمه یا 6 ترمه یا بعضی ها 10 ترم یا بیشتر!!! بالاخره یه روزی برگه تسویه رو می گیری دستتو می دویی این ور و اون ور تا برگتو پر امضا کنی و... خداحافظ، بای بای مارفتیم... ای بابا یه دقیقه صبر کن رفتن داریم تا رفتن؟! ببینم حالا که داری می ری پروندت دست راستته یا دست چپت؟ (خیلی کلیشه ای بود!) حالا که داری می ری واقعا چیزی بارت هست یا نه؟ (مگه اومده بودی باربری؟!) حالا که داری می ری می تونی، واقعا می تونی، یه روزی، یه جایی، بگی آقا ما هم دانشجو بودیم؟ دانشگاه فلان، شاگرد فلان استاد؟ اصلا ببینم دلت واسه ما تنگ می شه یا نه؟ یا اینکه می ری و می گی که ای بابا این همه خوندیم و خوندیم تا تو کنکور قبول بشیم و بیاییم اینجا... فکر می کردیم چه خبره؟ نه خیر عزیزم... حالا گیرم غذای اینجا فلانه، استادش فلانه، محیطش فلانه، چه می دونم بوفه، کلاس، سایت، کتابخونه و... و... و... فلانه... تو خودت چیکار کردی؟! نه ببین گفته بودم، خدا وکیلی، تو خودت چیکار کردی؟ آقا وخانم ورودی 86 ما که داریم تموم می کنیم، ببینم شما چیکاره اید؟!؟!
|