نویسنده وحيد آقايي
|
1387/02/21 ساعت 09:00:00 |
هنوز که هنوز است حرف تازه ای به خاطرم نمی رسد و این در حالی است که باید تا ساعتی دیگر نوشته را برای تایپ و صفحه آرایی دست جریانی ها برسانم. کتاب ها با آنکه دیرگاهی است حماقت شان بر پشت مان سنگینی می کنند حرف تازه ای ندارند. هم اتاقی ها هم که طبق معمول یا خوابند یا سالن تلویزیون!!! به دنبال مشتی حرف تازه به بحث نظریات فروید که عزیزان حسابداری اتاق بغل ترتیب داده اند می پیوندم و نتیجه انبوهی حرف « ک» دار است که بنده از بیانش معذورم. خود را نیز از زمانی که با مرگ بی حساب شده ام حرف تازه ای نیست. استاد هم که می گوید آدم ها همان آدم های چند هزار سال پیش اند، اصلا عوض نشده اند. به سرم می زند که به بستگان خدا گیر بدهم، می بینم این هم تکراری است. آخرش به خود می گویم این وسط چه اصراری است به حرف تازه، مگر حرف های قدیمی و معمولی چه ایرادی دارند مثلا این: آخ اگه بارون بزنه! آخ اگه بارون بزنه!
|