دلمو شيكوندي برو حالشو ببر |
|
نویسنده محمدصادق محمدپورمير
|
1387/03/11 ساعت 17:11:16 |
به احتمال زیاد این آخرین مطلبیه که از بنده حقیر در مطبوعات دانشجویی این دانشگاه چاپ می شه و آخرین فرصت برای اعتراف. و بیان حقایقی که مخفی ماندنش به نفع هیچکس نیست.
1.من متولد فرانسه نیستم، حسین رسولی بود که این شایعه را درست کرد. من هم بدم نیامد، تکذیب نکردم. متولد 1360 هم نبودم. من متولد اول خرداد1365 در روستای پایین میرکلای بابل هستم.
2.شیشه ی درب ورودی ساختمان تشکیل کلاس دانشکده ی انسانی را من شکستم. اسماعیل شاهد است که غیر عمدی بود.ولی به اسم بچه های انجمن اسلامی تمام شد.
3.من به احمدی نژاد رای دادم، در هردو مرحله ی انتخابات ریاست جمهوری. اما برای آقای هاشمی رفسنجانی تبلیغات می کردم، پنهان کردن این قضیه اصلاً به نفعم نبود.
4.اسماعیل، سمانه، شراره و باقی شخصیت ها ی مطالب من وجود خارجی دارند و اسامی مستعار نیستند. ولی مدیر هنری همیشه برای من اسم مستعار بود.
5.اعتراف می کنم که در این چهار سال اهل عشق و عاشقی نبودم، ولی از ازدواج بدم نمی آید. اسماعیل، شش ماه است که مانند من مجرد نیست و در جواب سوالم که چه كساني گزينه خوبي براي ازدواج نيستند؟ می گوید: ـ پسرهايي كه در ترم اول، ابروهايي مانند ابروي سروش صحت دارند اما در ترم هاي بعد، ابروهايشان شبيه ابروي بانو چويي مي شود. ـ دخترهايي كه كلي از واحدها را افتاده اند و سابقه مشروطي هم دارند اما وقتي با پيشنهاد ازدواج مواجه مي شوند، مي گويند قصد ادامه تحصيل داريم.
|